حشمت الله رنجبر

یک تذکر

‏بیماری دیگری که امام با آن مواجه هستند، مشکل پوست پاههایشان‏‎ ‎‏هست که دچار خشکی شده است و گاهی هم مواردی از قارچ‏‎ ‎‏مشاهده می شود، بنابراین بنا به توصیه پزشک معالج می بایست از‏‎ ‎‏پماد ضد قارچ استفاده شود و همچنین شستشوی پاها با محلول‏‎ ‎‏ساولن، و سپس آب و صابون به صورت روزانه انجام گیرد که البته‏‎ ‎‏پماد زدن را خود ایشان انجام می دهند؛ اما درست کردن محلول‏‎ ‎‏ساولن به عهده گروه پرستاری است، که روزانه یک بار باید انجام‏‎ ‎‏گیرد. امروز نیز قرعه فال به نام من افتاده است. در ساعت مقرر، یعنی‏‎ ‎‏حدود چهار بعدازظهر زنگ به صدا درمی آید و من یک تشت استیل‏‎ ‎‏پر از محلول ساولن برای ایشان می برم تا امام پاهایشان را در آن قرار‏‎ ‎‏دهند. وقتی وارد اتاق می شوم چهرۀ زیبای حضرت امام با آن لباس‏‎ ‎‏سفید و شب کلاه مشکی برای من بیش از پیش جذاب و دیدنی است.‏‎ ‎‏نگاه مهربان حضرت امام از زیر عینک، سلام گرمی است بر حضور‏‎ ‎‏من. گویی امام را برای اولین بار می بینم و هر بار که به خدمت ایشان‏‎ ‎‏می رسم همین احساس را دارم. محلول ساولنی که در دستهای من‏‎ ‎‏است نیز طاقت ماندن ندارد گویی او نیز به تب و تاب افتاده است،‏‎ ‎‏قرار گرفتن روبه روی حضرت امام با ظرف پر از محلول ضدعفونی‏‎ ‎‏کننده شاید کمی سخت باشد. ‏


کتابگوهری در دستهای لرزانصفحه 14
‏     بی آنکه سکوت اتاق را بشکنم ظرف محلول را با دستهای لرزان‏‎ ‎‏زیر پای ایشان قرار می دهم و حضرت امام همان طور که به تلاوت‏‎ ‎‏قرآن مشغول هستند از من تشکر می کنند و من نیز از خدمت ایشان‏‎ ‎‏مرخص می شوم. پس از ده دقیقه دوباره به اتاق برمی گردم و بقیه کار،‏‎ ‎‏یعنی شستشو با آب و صابون را شروع می کنم. شیر آب را باز، و شروع‏‎ ‎‏به شستشو می کنم. در این حال مقداری آب بدون استفاده هدر‏‎ ‎‏می رود. فوراً امام تذکر می دهند که شیر آب را ببندم. برای بار دوم نیز‏‎ ‎‏این اتفاق تکرار می شود و باز می گویند: آب را ببند. بار سوم که آخرین‏‎ ‎‏بار آب کشیدن پاهاست باز هم قدری آب اسراف می شود. این بار‏‎ ‎‏دیگر طاقت را از دست می دهند و می گویند: پدرجان، آب را ببند!‏‎ ‎‏سریع آب را می بندم، احساس می کنم امام از دستم ناراحت شده اند،‏‎ ‎‏کمی شرمنده می شوم و در دل از خدا طلب بخشش می کنم که‏‎ ‎‏نمی بایست ایشان را ناراحت می کردم؛ اما ناگفته نماند مقداری هم‏‎ ‎‏برایم جالب و خوشایند است؛ چون بالاخره تحکم و قاطعیت امام را‏‎ ‎‏هم از نزدیک و بیخ گوشم حس می کنم و در دل می گویم: «هرچه از‏‎ ‎‏دوست رسد نیکوست!».‏

‏     امام در همه امور صرفه جویی را رعایت می کنند هیچ گاه دیده‏‎ ‎‏نشده است که دو لامپ در منزل ایشان همزمان روشن باشد. هر جا که‏‎ ‎‏هستند و یا می روند فقط لامپ همان جا روشن است.‏

‏     ایشان در مورد یک لیوان آب هم دقت می کنند که به اندازه مصرف‏‎ ‎‏شود؛ یعنی اینکه لیوان پر از آب را هر مقدار که احتیاج دارند میل‏

کتابگوهری در دستهای لرزانصفحه 15
‏می کنند و بقیه را با قرار دادن تکه ای دستمال کاغذی برای دفعات‏‎ ‎‏بعد حفظ می کنند و هرگز آب اضافی را دور نمی ریزند.‏

‏     کار امروز را هم با کمی دستپاچگی به پایان می رسانم! و امام تشکر‏‎ ‎‏می کنند و من خداحافظی می کنم. آنگاه که به اتاق برمی گردم، نفس‏‎ ‎‏راحتی می کشم؛ و دوستان را در جریان کار امروز قرار می دهم. آنها هم‏‎ ‎‏کمی می خندند و باز طبق روال همیشگی به این مورد هم غبطه‏‎ ‎‏می خورند! که ایکاش به جای من می بودند.‏

‏ ‏

‎ ‎

کتابگوهری در دستهای لرزانصفحه 16