یک روز سر جریان منافقین (گمانم عملیات مرصاد همزمان با آن بود) آقای دعایی به من گفت احمدآقا یک سوژه به من داده است (قبلا هم یک سوژه به من داده بود من کار کرده بودم که بعدا فهمیدم این سوژه مال احمدآقا است) گفته است گل آقا بنویسد سوژه این بود: «که اگر این جور قوه قضائیه بخواهد با منافقین عمل بکند تا آخرین نفرشان
کتابخاطرات کیومرث صابری (گل آقا)صفحه 57
را اعدام بکند این مقدار سال طول می کشد.» گفتم: من این را چاپ نمی کنم. گفت: چرا؟ گفتم: من طنزنویس، در ستون طنز بیایم بنویسم آدم بکشید ولو منافق، این جایش یک جای دیگر است. یک روز بعد آقای دعایی زنگ زد آمد تلفن زد، گفت: نتیجه چی شد من جواب احمدآقا را چی بدهم. احمدآقا با من رفیق از سال های اقامت در نجف. است گفتم: احمدآقا اشتباه می کند این را اگر من بنویسم، این گل آقا، گل آقایی نیست که یک روزی بتوانید از او استفاده کنید. دل آقای دعایی از من شکست؛ یک روز بعد گفت این تلفن احمدآقا است به احمدآقا زنگ بزن. منتظر است به او زنگ بزنی تا به تو توضیح بدهد. گفتم: من به احمدآقا زنگ نمی زنم. شماره تلفن من را احمدآقا دارد بگو احمدآقا به من زنگ بزند. احمدآقا از نظر سنی هم یکی، دو سال از من کوچکتر است؛ (از این شوخی ها با هم داشتیم). پسر امام است و من نوکرش هستم ولی به هر حال من اِبا کردم تلفن به احمدآقا نکردم. آقای دعایی تلفن زد و گفت: احمدآقا دلش شکست. گفتم: به احمدآقا بگو که من حافظ شخصیت امام در عرصه طنز هستم، من را طنزنویس این نظام می دانند. در مصاحبه ها مرتب گفته ام که من مشاور آن بوده ام، مشاور این بوده ام... برای امام چیز نوشته ام بعد این جوری چیز بنویسم این روال کار من نیست. بد است که طنز من به نام نظام نوشته بشود و این درست نیست. به هر حال ما چاپ نکردیم. دوستان وساطت کردند، خیلی دعایی من را دوست دارد من هم خیلی دوست دارم، احمدآقا را هم دوست دارم؛ منتها بنا به مصالح انقلاب من سر مواضع خودم ایستادم. هنوز هم فکر
کتابخاطرات کیومرث صابری (گل آقا)صفحه 58
می کنم درست ایستادم و غلط نکردم. به هر حال آن نوشته احمدآقا را یا من یا عطاء[الله] مهاجرانی روتوشش کردیم و نوشتیم که این نوشته مال گل آقا نیست از یک جایی دیگر آمده است حالا یا در چاپ یا در بعد از چاپ (احتمالا بعد از چاپ یا همزمان). دوباره که من شروع کردم بنویسم دعایی گفت ببین من را پیش احمدآقا بد کردی دل احمدآقا را شکستی و گوش ندادی.
من احمدآقا را خیلی دوست دارم، اما امام را از احمدآقا بیشتر دوست دارم و من این کار را نباید می کردم. حاضرم از خود امام بپرسید که من کار درستی کردم [آقای دعایی] گفت دلخوری ایجاد شد. گفتم: احمدآقا را ماچ می کنم. در یک مراسم [من دیدمشان] . گفتم: شنیده ام شما از من دلخور هستید سر آن جریان، ماچ کردمش. گفت اگر از تو دلخور بودم اما از این ماچ محکمی که کردی از دلم درآمد. دیدم راست می گوید قضیه حل شد.
یک مورد دیگر چون سر خط خودم بود آن را چاپ کردیم مسأله ای پیش نیامد. احمدآقا بعداً به دعایی گفته بود که به گل آقا بگو من دیگر به تو سوژه نمی دهم که دیگر هم سوژه ندادند.
با توجه به اینکه گفتید پیام های امام را در جریان بوده اید و پی گیری می کرده اید، آیا هیچ در کار های نگارشی خودتان از بیان امام تأثیری تا حال گرفته اید (از نظر سبک ادبی عرض می کنم واژه هایی که ممکن است امام به کار ببرد.) و چقدر در کار های طنزی تان از امام صحبت کرده اید؟ برآورد آماری دارید.
کتابخاطرات کیومرث صابری (گل آقا)صفحه 59
< آنجا که راجع به صحیفه نور حرف زدم، بعد از آنکه این اسم را انتخاب کردیم و به وزارت ارشاد گفتیم آن زمان مصطفی تاج زاده آنجا بود و هنوز معاونت مطبوعاتی هم تشکیل نشده بود، به آنها گفتم مگر شما به این سه، چهار، پنج نفر که در آخرین مرحله اسم های پیشنهادی شان پذیرفته شد ولی اجرا نشد نمی خواستید جایزه بدهید؟ این [اسم] صحیفه نور را نبینید به آن دومی جایزه اول را بدهید و الی آخر. [وزارت ارشاد] گفته بود که جایزه می دهیم به هر کس که برای این کتاب اسم انتخاب کند (در روزنامه ها اعلام شده بود) گفتم به دومی جایزه اول و به سومی جایزه دوم و الی آخر بدهید. ما هم برای امام این کار را کردیم.
در مورد طنز من یک نوع اصطلاحاتی دارم یک نوع جمله چپکی کار کردن دارم. می دانید امام نگارش شان با شفاهی شان فرق می کند و یک طنز نویس ضد انقلاب در خارج، همان که اصغر آقا را در می آورد (هادی خرسندی)، مدت ها روی نحوه حرف امام (نه نگارش) و حتی نحوه حرف آقای منتظری مسخره می کرد. وقتی من شروع کردم دو، سه تا برادران روحانی بعد از یک مدتی آمدند گفتند که گاهی یک جور این جمله را تو می نویسی که یادآور حرف امام است. کلماتی هم که به کار می بری مثل «لهذا، هکذا، فلذا، فلذاست که» یک مقدار احتیاط کن. من از طریق آقای دعایی به احمدآقا پیغام دادم. احمدآقا گفت ابدا چنین چیزی نیست اگر بوده باشد هم، امام خوشش می آید.
کتابخاطرات کیومرث صابری (گل آقا)صفحه 60
یک موردی هم هست که احمدآقا همان موقع به دعایی گفته بود که پیش امام بودیم و خانمم آمد گفت: آقا، آقا ببین، گل آقا چی نوشته است و من فکر می کنم به شما نوشته است. الآن یادم نیست [چه بود]. چه بود گفت امام خواند و گفت: احتمالا با من است و خندیدند. [امام] گفت به صابری بگو خیلی...
یک بار هم احمدآقا به من گفت تو توی خانه ما خیلی طرفدار داری، ضمن اینکه همه پاسدار های بیت گل آقا خوان هستند، خانم من هم از طرفداران جدی تو است و «دو کلمه حرف حسابت» را می آورد برای امام می خواند. جز این، من چنین نیتی نداشتم. بعد از اینکه گفتند، من یک مقدار در فکر رفتم. خوشبختانه چون من هر روز می نوشتم این سبک به نام گل آقا جا افتاد هیچ کس تا این لحظه دیگر نگفت که ببین تو از نوشته هایت معلوم است که زدی به بیان امام نه. شش ساله طنز [سالهای] 63، 64، 65، 66، 67 و سال 68 که امام مرحوم شدند، شش سال طنز، خوشبختانه مشکلی پیش نیامد. مورد جدی یادم نیست که تحت تأثیر سبک ایشان کاری کرده باشم با وجود همه پختگی و غنای آن، شاید دلیلش این بوده باشد که من 30 سال معلم ادبیات بوده ام. به هر حال در آن کوران رفت و آمد کار قلمی (چون از قبل از انقلاب هم می نوشتم) به یک چیزی از نگارش برای خودم از جدی و طنز رسیده بودم که در گل آقا می بینید یا آن مقالات کوتاهی که من نوشته ام. برای شهدا خیلی نوشته ام؛ مثلا «نامه به گل سرخ» نوشته ام برای سومین شهید یک خانواده در همین [روزنامه] اطلاعات...، بعید می دانم که اساساً
کتابخاطرات کیومرث صابری (گل آقا)صفحه 61
نوشته های امام را من از این زاویة دید خوانده باشم که به سبک نگارشش عنایت کنم، بیشتر با محتوایش کار داشتم اما اینکه توی دو کلمه حرف حساب های خودم اشاره به حضرت امام داشته باشم، تنها موردی را که من یادداشت کردم اما به موقع استفاده نکردم، چرا؟ به خاطر اینکه احساس کردم قلبم اجازه نمی دهد، که این کار را بکنم ولو امام خودش خوشش بیاید. البته گمان می کنم اگر توی نوشته های خودم با یکی از فاصله ها بگردم می توانم پیدا کنم بعد به شما بدهم. احساس من این است که مفاهیمی که امام گفته اند من به تأیید به طور غیر مستقیم یا حتی گاهی اوقات با یک اظهار نظر ملایم و مخالفی برخورد داشتم باید بروم به یادداشت های خودم مراجعه کنم. صرف نظر از آنکه یک مورد فاکس را گفتم که کاملا شخصی و خصوصی است که به حضرت امام مستقیم بوده است داشته ام. دو، سه مورد دیگر هم هست که در همان حدود باقی مانده است. اگر نسخه ای بوده باشد من نگه نداشته ام. شاید در اسناد احمدآقا بوده باشد حتی ممکن است من نوشته باشم و بعد به دعایی داده باشم که بدهد به احمدآقا، که این بوده است.
اما با مقامات کار کردم و دیگر با همه کار کرده ام منتها بعضی ها را همان موقع و بعضی ها را گذاشته ام سرد شود. مثلا آقای هاشمی یک روز در نماز جمعه گفتند این غربی ها مثل گاو تحلیل می کنند. خیلی به من برخورد. خیلی هم دلم سوخت که یک رئیس جمهور روحانی عزیز نویسنده بیاد یک چنین حرفی بزند مثل این حرف را ایشان باز هم گفته بود. یک روزی در نماز جمعه، که اتفاقا بعضی از این سفرای خارجی
کتابخاطرات کیومرث صابری (گل آقا)صفحه 62
هم بودند، گفت: «... خر را بسته بودند...» بعضی لایحه ها برادران روحانی خیلی می دهند ماشاءالله. ولی این یکی خیلی اذیتم کرد. گفتم من یک جوری بایستی جواب ایشان را بدهم.
دو، سه سالی گذشت روزنامه جمهوری اسلامی مقاله نوشت سر چی بود نمی دانم. نوشت باز هم این غربی ها مثل گاو تحلیل کردند. من بلافاصله نوشتم ادب ندارند اگر ادب داشتند مثل آدم تحلیل می کردند... این دو کلمه حرف حساب، آقا گفته بود که زده به رفیق ما، با سه سال فاصله که در حافظه مردم دیگر نبود از این شیطنت ها کردیم.
کتابخاطرات کیومرث صابری (گل آقا)صفحه 63