در شروع «دو کلمه حرف حساب»، هیچ توصیه ای از دفتر امام به شما نشد تشویق یا تذکر؟
< برای اینکه دل امام نشکند، من تست می کردم. آقای دعایی از مریدان فدایی امام و احمدآقا بود. مرتب من سؤال می کردم، می گفت
کتابخاطرات کیومرث صابری (گل آقا)صفحه 56
فردا به شما می گویم. می گفت: به احمدآقا گفتم گفت نگران نباش کار خودش را بکند. به خدایی خدا حتی یک بار از بیت امام به من [تذکری] چیزی ندادند اما از این آقایون وزراء، نخست وزیر و همه اینها، حتی یک بار دوست عزیز و بزرگوار من که از قبل از انقلاب هم ما به هم ارادت داشتیم مهندس میر حسین موسوی... بنیاد مستضعفان گفته بود من این پرونده ها را برمی دارم پیش امام می برم، می گویم آقا ببین شما گفتی من اینها را بدهم، من دادم این گل آقا می گوید که چرا این جوری دادید؟ این اموال چی شد؟ من به دعایی گفتم به مهندس موسوی بگو من مخلصت هم هستم؛ من که دشمن تو نیستم. من به احمدآقا می گویم دیگر تو را راه ندهد. تو که [از] امام نمی توانی وقت بگیری، تو به احمدآقا بایستی تلفن کنی من به احمدآقا می گویم این آمده است چغلی ما را پیش امام بکند، نگذار اصلا بیاید. از بیت جز تشویق من ندیدم. اما یک مورد با احمدآقا دارم.
کتابخاطرات کیومرث صابری (گل آقا)صفحه 57