کیومرث صابری (گل آقا)

مکاتبات شهید رجایی

‏یک روزی دیدم این بنی صدر مرتب نامه می نویسد به رجایی. گفتم‏‎ ‎‏من باید جوابش را بدهم. رجایی گفت: تو جوابش را چه جوری‏‎ ‎‏می خواهی بدهی. گفتم: من می نویسم تو امضاء کن. گفت امام گفته است‏‎ ‎‏حرف نزنید. گفتم: امام گفته است حرف نزنید، نگفته است ننویسید.‏‎ ‎‏گفت: صابری ما چه تأویلی بکنیم؟ امام گفته است آشوب نکنید. خب،‏‎ ‎‏نوشتن هم همان حرف زدن است دیگر. گفتم: آقا من نامه می نویسم مهر‏‎ ‎‏محرمانه می کنم پیش من یک نسخه می ماند پیش او یک نسخه می ماند.‏‎ ‎‏من 50 سال دیگر جواب تاریخ را چه جوری بدهم همه می گویند این‏‎ ‎‏[روزنامه] انقلاب اسلامی نوشت، کسی جوابش را نداد. ما 50 سال دیگر‏‎ ‎‏می گوییم مردم، ما جوابش را دادیم و بنا بر حرف امام آن را نگه داشتیم.‏‎ ‎‏رجایی گفت آیا بنی صدر این را چاپ خواهد کرد. گفته بودم این دیگر‏‎ ‎‏مشکل خودش است. به هر حال نوشتیم. نامه ها بعدا در کتاب مکاتبات‏‎ ‎‏شهید رجایی چاپ شد. من کتابش کردم و 120 هزار تا چاپ شد (در‏‎ ‎‏موقع خودش). رفتیم پیش امام، من که نه، آقای رجایی. رجایی گفت: آقا‏‎ ‎‏شما گفتید حرف نزن، ایشان به ما بمباران می کند، می نویسد، اینها در‏‎ ‎‏تاریخ می ماند. من به احترام حرف شما حرف نمی زنم. اما این مشاور‏‎ ‎

کتابخاطرات کیومرث صابری (گل آقا)صفحه 35
‏فضول ما این جوری می گوید. گفت: مشاور فضول تو درست می گوید.‏‎ ‎‏جواب بده ولی منتشر نکن. ‏

‏زمانی که احساس کردم بنی صدر می خواهد سقوط کند، زمانی بود که‏‎ ‎‏اعضای انجمن اسلامی نخست وزیری (احتمالا) رفتند خدمت امام. امام‏‎ ‎‏وسط حرف هایشان یک حرف قشنگی گفتند؛ گفتند یک کاری نکنید که‏‎ ‎‏من هر چی به هر کی دادم ازش پس بگیرم. من شروع کردم. رجایی‏‎ ‎‏گفت چه کار می کنی خوشحالی. گفتم: امام بنی صدر را ساقط کرد. گفت:‏‎ ‎‏امام حرفی نزد. گفتم: تمام شد، بنی صدر ساقط شد من امام را که‏‎ ‎‏می شناسم، الآن رادیو پخش کند حرف های امام را، من فعل هایش را‏‎ ‎‏همین جور برایت می گویم. من فرهنگ واژگان امام را می شناسم‏‎ ‎‏بنی صدر ساقط است. منی که با رجایی در انتخابات ریاست جمهوری‏‎ ‎‏یک بحث مفصل کردم، گفتم تو خائنی، به بنی صدر رأی ندادی چون‏‎ ‎‏امام به بنی صدر رأی می دهد من این جوری می فهمیدم، به هر حال.‏

‏از آنجا من شروع کردم به جمع آوری این نامه ها که کتابش کنم.‏‎ ‎‏بعدها به تدریج سقوط کرد و سقوط کرد. [وقتی] سقوط کرد و کارش‏‎ ‎‏تمام شد رجایی گفت کتاب تو چی شد؟ گفتم: ببین اگر من به موقع کار‏‎ ‎‏نمی کردم شما کتابش را نداشتی. گفت: من آرزو دارم این  کتاب را ببینم.‏‎ ‎‏من این کتاب را روزی از چاپ، نسخه دستی اش را در آوردم که اسمش‏‎ ‎‏هست 8 شهریور 1360. جناب آقای رجایی شهید شد و کتاب را ندید،‏‎ ‎‏که من برداشتم بردم پیش آقای خامنه ای، و آقا در یکی از سخنرانی ها‏‎ ‎‏گفتند که باید خیلی متشکر شد از کسانی که این مقدار اسناد را فعلا‏‎ ‎

کتابخاطرات کیومرث صابری (گل آقا)صفحه 36
‏جمع کردند و خیلی جالب است که امام گفته بودند: نه، حتما نامه را‏‎ ‎‏بنویسید؛ حتما سند برای تاریخ بگذارید. [امام] ـ خدا رحمتش کند ـ‏‎ ‎‏خیلی دوست داشت بنی صدر آدم بشود و این مملکت دچار آن بحران‏‎ ‎‏نشود [چون] برداشتن یک رئیس جمهور کار آسانی نبود. ‏

‏امام در آن وصیت نامه شان یک نکته بسیار حساس و ظریفی را‏‎ ‎‏دیدند. گفتند که من یا حرف زدم یا نوشتم یا ضبط شده یا متنش هست؛‏‎ ‎‏جز این، هر کس هر حرفی را بزند، دیگر این مال من نیست. ما‏‎ ‎‏نمی توانیم بگوییم چون ما خودمان امت این امام هستیم کسان دیگری که‏‎ ‎‏با ما اختلاف سلیقه سیاسی دارند (طبیعی است که هستند) آنها امت این‏‎ ‎‏امام نیستند. ما حرف امام را بهتر می فهمیم، آنها حرف امام را بدتر‏‎ ‎‏می فهمند، اینکه حرف غلطی است. با همه این احوال وقتی بحث رهبری‏‎ ‎‏آقای خامنه ای مطرح بود، حاج احمدآقا یک نکته ای گفتند که ایشان در‏‎ ‎‏هواپیما یک سفر، این جور، رهبری، امام آن جوری گفتند. هیچ کس جز آن‏‎ ‎‏آدم های کج و کوله سیاسی نگفتند که آقا، امام گفته حرف نزنید... ممکن‏‎ ‎‏است چنین حرفی را گفته باشد. اما خدا کند تمام آنهایی که اختلاف‏‎ ‎‏سلیقه داریم و بالاخره امام و با آن پیغمبر، با آن قرآن، با آن خدا، ما را در‏‎ ‎‏یک جا جمع می کند با خودمان صادق بوده باشیم. چرا امام برای آقای‏‎ ‎‏خامنه ای می گویدکه آقای خامنه ای را من بزرگش کردم این یعنی چی و‏‎ ‎‏کی هم ایشان می گویند؟ موقعی که ایشان می خواهند رئیس جمهور‏‎ ‎‏شوند. این حرف را می زنند. حالا اگر آدمی به اهمیت حاج احمدآقا بیاید‏‎ ‎‏بگوید که امام در مورد رهبری آینده این جوری گفت، آن موقع آدم این‏‎ ‎

کتابخاطرات کیومرث صابری (گل آقا)صفحه 37
‏را کاملا می چسباند به حرفی که من آقای خامنه ای را بزرگش کردم،‏‎ ‎‏می بینید که این اصلا تفسیر و تشریح و تبیین و تأویل همان جمله است.‏‎ ‎‏آدم بایستی خیلی ریگ به کفشش داشته باشد بگوید صحنه سازی است؛‏‎ ‎‏این دو تا کاملا همین هم دو روی یک سکه است. با این حال، هم چون‏‎ ‎‏خودشان ممنوع کردند، هم چون خیلی این بحث ظریف است ممکن‏‎ ‎‏است هر آن، هر کسی بیاید یک نکته ای با آن ذائقه خودش تشریح کند،‏‎ ‎‏در نتیجه یک نکته دیگری از آن در بیاید. من عقیده ندارم که حضرت‏‎ ‎‏امام در این حرف هایی که دوگانه جلوه می کند دوگانه حرف زده است.‏‎ ‎‏اثبات می کنم و اگر فرصت و مجال تحقیق و مکتوب بوده باشد به اثبات‏‎ ‎‏سیاسی می رسانم. نه به جهت اینکه لیسانس سیاسی دارم، به جهت اینکه‏‎ ‎‏در این انقلاب به هر حال سیاست انقلاب را آموختم. به نظر من این‏‎ ‎‏حرف های دوگونه نما، دوگونه نیست منتها می گویند اگر کسی قرآن را‏‎ ‎‏تفسیر به رأی بکند آن دنیا با او چه کار می کنند. ‏

‏شما در قرآن ناسخ و منسوخ ندارید؟ آدمی مثل کیومرث صابری در‏‎ ‎‏حدی هست که بیاید بگوید این آری آن خیر؟ شما در قرآن پیدا می کنید‏‎ ‎‏مثل اینکه اصلا ضد هم صحبت می کند. کسانی هستند که بتوانند بگویند‏‎ ‎‏کلامش چیست. متأسفانه در مورد امام هر کسی خودش را مجاز به‏‎ ‎‏تفسیر می داند و خدا هم نگفته است که اگر رأی امام را آن جور تفسیر‏‎ ‎‏کنید در آن دنیا چه بلایی سرتان می آورم، هر کس هم احساس می کند‏‎ ‎‏که احساس گناه نشده است که من فکر می کنم بعضی هاشون نشدند‏‎ ‎

کتابخاطرات کیومرث صابری (گل آقا)صفحه 38
‏چون فکر می کنند واقعا همان جور است که آنها فهمیدند؛ بعضی ها هم با‏‎ ‎‏شیطنت می گویند که این قطعاً گناه است. ‏

‏من در هیچ موردی از امام، به عنوان یک شاگردی که اگر فرضاً‏‎ ‎‏حرف امام مربوط به سال 60 را در رادیو پخش کنید من جمله اش را به‏‎ ‎‏شما خواهم گفت یعنی به فعل که امام برسد من فعلش را خواهم گفت‏‎ ‎‏این قدر رفتم مثل یک شاگرد خواندم، گوش کردم نوارش را، یعنی همان‏‎ ‎‏زمان هم این جوری بود. در رادیو، تلویزیون گوش می کردم می خواندم،‏‎ ‎‏در صحیفه نور نیز اصلاً داستان هست. ‏

‏صرف نظر از این مسائل سیاسی که امام در مورد فلان، آن جوری‏‎ ‎‏گفت ولی به دولت این جوری گفت؛ این به نظرم اصلا بازی سیاسی‏‎ ‎‏است در مورد همه متضادنماها که یک نمونه اش را من به شما گفتم. آن‏‎ ‎‏چیزی که من به شما گفتم تعبیر را بگویید و آن این است که شما در‏‎ ‎‏یک جایگاهی مسئولیتی دارید که در جایگاه دیگری ممکن است آن‏‎ ‎‏مسئولیت را نداشته باشید. خود این جایگاهی که در آن واقع شده اید‏‎ ‎‏یک بار چیزی هست که اثری به مواضع انقلاب ندارد، اجرایی نیست؛‏‎ ‎‏یک بار ببینید که دارد. ‏

‏امام هیچ وقت به ما نگفت شما با فرانسه دل صاف کنید؛ هیچ وقت‏‎ ‎‏به ما نگفت شما جریان اگزو 3‏‎[1]‎‏ را در جریان جنگ با عراق نبینید، گفت‏‎ ‎‏وقتی به شما می گویند تبریک، باید بگویید متشکرم؛ جواب تبریک، ناسزا‏‎ ‎

کتابخاطرات کیومرث صابری (گل آقا)صفحه 39
‏نیست. در مورد سلمان رشدی فرض بفرمایید من بعید می دانم بعضی ها‏‎ ‎‏که برای دخالت می خواستند وارد شوند، امام جلوشان را نمی گرفت‏‎ ‎‏می گفتند شما این کار را نکنید، قطعا هم همین جور است. این کار را‏‎ ‎‏قطعا بایستی آن جور می کردند که درست بود؛ بنابراین یک کاری مثلا‏‎ ‎‏ممکن است برای من ممنوع باشد ولی شما ممکن است آن کار را انجام‏‎ ‎‏بدهید و برای شما هم ممنوع نباشد. شما در مقوله جوانان گاهی این‏‎ ‎‏بحث را می گویید، می گوییم این چیزی که خلاف شأن این آقاست‏‎ ‎‏خلاف شأن این نوجوان که نیست چرا این حکم را در موردش‏‎ ‎‏می دهید؟ حالا بیایند بگویند هان! فلانی گفت که فلان کار هیچ خلاف‏‎ ‎‏ شأن نیست، نه! برای ایشان خلاف شأن نیست. امام به ما نگفت، گفت‏‎ ‎‏شما خلاف شأن نکن . شأن ریاست جمهوری در اینکه روابط اقتصادی‏‎ ‎‏داشته باشیم با فرانسه، یک چیز است؛ روابط سیاسی داشته باشیم یک‏‎ ‎‏چیز است؛ روابط نظامی داشته باشیم یک چیز است. اما جواب تبریک را‏‎ ‎‏که در عرف بین المللی است، بیاییم رئیس جمهوری یک مملکتی هست‏‎ ‎‏به او بگوییم تبریک عرض می کنم. من همه این چیز ها را در این راستا‏‎ ‎‏می بینم؛ بعید می دانم امام دوگانه حرف زده باشد. بزرگواری هم آقا داشت‏‎ ‎‏وقتی که بحث دولت موقت است به ما تکلیف شرعی می کند که شما‏‎ ‎‏باید از آن حمایت کنید، بعد هم می گوید در انتخاب دولت موقت ما از‏‎ ‎‏اصلش اشتباه کردیم. یعنی واقعا خیلی آدم باید کج و کوله بوده باشد‏‎ ‎‏بگوید امام یک جا می گفت حمایت، یک جا می گفت اشتباه کردیم. یعنی‏‎ ‎‏واقعا این دو تا شرایط یکی بود و یا زمانه یکی بود؟ دو تا موقعیت یکی‏‎ ‎
کتابخاطرات کیومرث صابری (گل آقا)صفحه 40
‏بود؟ او همیشه می گفت که من برای موفقیت نیامده ام من مأمور به نتیجه‏‎ ‎‏نیستم که، من مأمور به انجام وظیفه هستم وظیفه ام را انجام می دهم. این‏‎ ‎‏شخص می گوید اگر[این جنگ] 20 سال طول بکشد من هستم. حتی‏‎ ‎‏جنگ روانی را بلد است، پاتک به دشمن می کند، می گوید نه، الآن خود‏‎ ‎‏عراق هم به هم تفنگ می اندازند یک دزدی آمده یک سنگی انداخته یک‏‎ ‎‏تیری در کرده رفته. برای اینکه اگر به جز این بگوید مردم فَشل می شوند‏‎ ‎‏به همان اعتبار. حالا کسی بیاید بگوید امام شما دو جور حرف زد یک‏‎ ‎‏جا گفت ما تا 20 سال هستیم یک جا آمد گفت جام زهر چشیدیم یا‏‎ ‎‏می نوشیم. آن بایستی برای اسلام فکر کند، تعارف هم با کسی ندارد. در‏‎ ‎‏شرایطی بودیم که بمباران شیمیایی جدی بود؛ در تهرانش جدی بود در‏‎ ‎‏مرزها که زدند و جوانان ما را چه کار کردند حالا یک کسی بیاید بگوید‏‎ ‎‏من نه، خدای خودش را می بیند و انتخاب می کند. ‏

‏من به خبرنگاران خارجی هم اینجا گفتم سر جریان سلمان رشدی و‏‎ ‎‏ادعاهایی که برخی از دوستان ما می کنند (متأسفانه) که می خواهند‏‎ ‎‏تناقض و تضاد در مواضع امام پیدا کنند، من اصلا تضاد پیدا نمی کنم.‏‎ ‎‏فرض بفرمایید اگر تضاد هم بوده باشد حالا امام می گوید که باید بزنیم‏‎ ‎‏توی دهان امریکا. با کی می خواهد بزند؟ با من و دولت می خواهد بزند‏‎ ‎‏وقتی ببیند دولتش کوتوله است باید به او بگوید برو بزن؟ طبیعتاً ممکن‏‎ ‎‏است زیر گوشش بگوید نزن. استراتژی این است که ما باید در دهان‏‎ ‎‏امریکا بزنیم، کی؟ حتی اگر الآن وقتش باشد باید بگوییم تو می توانی. آقا‏‎ ‎‏روزه بر ما واجب است گاهی اوقات می گویند تو روزه گرفتی و گناه‏‎ ‎

کتابخاطرات کیومرث صابری (گل آقا)صفحه 41
‏کردی، چون می دانستی مریض می شوی و مریض شدی چرا روزه‏‎ ‎‏گرفتی؟ روزه را می خوردی سفارش هم می دادیم. ‏

‏ این حد رعایت عرف بین الملل از دید امام تا چه اندازه ای است و‏‎ ‎‏این نقش زمانی که شما می گویید که ممکن است متغیر باشد در‏‎ ‎‏تصمیمات در تدبیر های سیاسی با این ادعا که می گوییم ما خط امامیم،‏‎ ‎‏ممکن است تفاوت داشته باشد بنابراین ما الآن تصمیمی بگیریم که‏‎ ‎‏مخالف رأی چند سال پیش امام باشد، این مغایر پیروی از خط امام‏‎ ‎‏نیست؟ ‏

<‏ خیر. در خرداد ماه من در جلسه ای در حوزه هنر های معاصر بودم‏‎ ‎‏بحث کاریکاتور بود. گفتند تلفن شما را کار دارد. آمدم گفتند امام‏‎ ‎‏قطعنامه را پذیرفت. گفتم ببین من الآن در یک جلسه هستم، مزخرف‏‎ ‎‏نگو (به یک آدم خیلی بزرگ هم این حرف را زدم) گفت: نه آقا پذیرفت‏‎ ‎‏ساعت 2 اخبار خواهد گفت. چرا ما حق نداریم مخالف حرف و موضع‏‎ ‎‏امام عمل بکنیم و کی حق نداریم؟ زبانم لال یک موقعیتی پیش بیاید ما‏‎ ‎‏در یک مملکتی باشیم اسمش جمهوری اسلامی است نشأت گرفته از‏‎ ‎‏یک انقلاب به نام انقلاب اسلامی هست و زیر رهبری مردی است که‏‎ ‎‏پیروزی اش بعد از خواست خدا، در حلول تاریخ بعد از هزار سال شاید‏‎ ‎‏امام و امت تلاقی کردند. ببینید، ما یا امام داشتیم، امت نبود که، ببینید‏‎ ‎‏هفتاد و دو نفر را بر می داشت می برد صحرای کربلا، همه را شهید‏‎ ‎‏می کردند. اگر امت حاضر بود جبهه کفر اگر می توانست این کار را بکند‏‎ ‎‏امت غایب بود، نبود. یا امت داشتیم امام نداشتیم باز توی سرشان خورده‏‎ ‎

کتابخاطرات کیومرث صابری (گل آقا)صفحه 42
‏است نهضت های بزرگی در ایران داشتیم که اسلامی هم بوده است.‏‎ ‎‏سربداران نهضت کوچکی نیست چطور این نهضت نابود شد چون امت‏‎ ‎‏بود، امام نبود. بعد از هزار سال یک تلاقی عجیب، کار خدا (من یک‏‎ ‎‏روشنفکر هستم این صحبت را می کنم من آخوند نیستم امروز نیز که‏‎ ‎‏می بینید من ریش دارم نتراشیدم خدائیش فرصت نکردم من هنوز هر جا‏‎ ‎‏که می روم با ریش صاف می روم عکس می خواهید از من چاپ کنید این‏‎ ‎‏عکس من نیست من عکسم ریش ندارد یک فوکول کراواتی ساده برای‏‎ ‎‏مردم می زنم) یک تلاقی بین امام و امت شد. من هیچ ناراحت نیستم این‏‎ ‎‏حرف ها را می زنم. من آمده ام برای این انقلاب خدمت بکنم و هیچ کس‏‎ ‎‏هم نمی تواند هیچ چیز به من بگوید. یک روز اینجا خدمت می کنم، یک‏‎ ‎‏روز آنجا خدمت می کنم من تا زنده ام بدهکار این امام هستم. بنابراین‏‎ ‎‏پای آن هستم هر کس بخواهد من را از در بیرون کند من از پنجره تو‏‎ ‎‏می آیم؛ خائن بودم من را می گیرند اعدام می کنند مسأله ای نیست مگر‏‎ ‎‏چقدر می خواهیم زندگی کنیم. ‏

‏یک تقارن شیرین از امام و امت پدید آمده است، یک آدم هایی‏‎ ‎‏آمده اند زیر علم امام سینه زده اند که من تعجب می کنم مثلا [روی] پل‏‎ ‎‏حافظ شعار می دادند: «تنها ره رهایی، ایمان، جهاد، شهادت.»‏

‏دو، سه شب قبل از آن هادی غفاری در این [میدان] امام حسین گفته‏‎ ‎‏بود جنگ مسلحانه است (یا یک هفته پیش) چون آهنگ شعار با جنگ‏‎ ‎‏مسلحانه بهتر است بنابراین گاهی اوقات می گفتند: «تنها ره رهایی، جنگ‏‎ ‎‏مسلحانه است.» ‏


کتابخاطرات کیومرث صابری (گل آقا)صفحه 43
‏آن روز ما جنگ مسلحانه نمی خواستیم بکنیم کسی چنین حرفی نزده‏‎ ‎‏بود. «ایمان، جهاد، شهادت» یعنی با ایمان می آییم جهاد می کنیم، می رویم‏‎ ‎‏شهید می شویم؛ حتی پیروزی هم بحثش نبود. پنج، ششمین شعار را که‏‎ ‎‏من گفتم حافظه ام ذهن من را جای دیگر برد، گفتم: تنها ره رهایی، جنگ‏‎ ‎‏مسلحانه است (در حالی که باید جواب می دادیم ایمان، جهاد، شهادت).‏‎ ‎‏یکی از دوستان من یقه ام را گرفت که چرا در صف انقلاب شماشکاف‏‎ ‎‏می اندازی؛ یک کمونیست درجه یک، سبیلش این جوری. از آن‏‎ ‎‏کمونیست های تمام عیار که نیستند ولی همان قدر کمونیست هستند تا‏‎ ‎‏آنجایی که خبر دارم در خارج. آقا یقه من را گرفت که چرا تو در هر‏‎ ‎‏شعار که می دهی  می گویی جنگ مسلحانه؟ ببینید امامت چیست که‏‎ ‎‏کمونیسته یقه من را گرفته است می گوید: نگو. خیلی این امامت و امت‏‎ ‎‏محکم بود. ‏

‏پیروز شدیم، آقای خمینی خدا که نبود، این آقای خمینی مربوط به‏‎ ‎‏آن زمانی است که راجع به آن موشک جمینی با شما صحبت می کردم.‏‎ ‎‏در خانه ما همیشه می گوییم آقا، امام نمی گوییم بعد از آمدن آقای‏‎ ‎‏خامنه ای بایستی بگوییم امام، چون آقا که می گوییم قاطی می شود چون‏‎ ‎‏من از ارادتمندان آقای خامنه ای نیز هستم. عکس هم که می بینید آنجا‏‎ ‎‏زدم، الکی آنجا نزده ام. ‏

‏یکی از صحبت های امام این بود که می گفت فقه، فقه جعفری، بعد‏‎ ‎‏می آمد راجع به ماهی اوزون برون و شطرنج حرف می زد، تا آنجا که یکی‏‎ ‎‏از شاگردان خوبش در قم در می آید که آقا امام جعفر صادق آن جوری‏‎ ‎

کتابخاطرات کیومرث صابری (گل آقا)صفحه 44
‏گفتند شما این جوری می گویید و امام گفت از اصل شما داستان فقه را‏‎ ‎‏نفهمیدی. این دیگر جواهری نیست این دیگه جز جواهری است، آن‏‎ ‎‏جواهری تفسیر امام است و الا آقایون می خواهند ما را همان 700 سال‏‎ ‎‏قبل نگه داشته باشند. ‏

‏در مورد زمین شهری این نکته را من از امام دارم، از آقای مهندس‏‎ ‎‏گنابادی، وزیر مسکن هم این را می توانید بپرسید که هر چی من می گفتم‏‎ ‎‏این مشکلت را برو با امام حل کن، می گفت امام دلش خوش است که‏‎ ‎‏من وزیر مسکنش هستم باید برایش کار بکنم. من بروم این مرد را خسته‏‎ ‎‏کنم برای چی. بالاخره یک روز رفت، اشاره کرده بود به یکی از آقایونی‏‎ ‎‏که از یک بیت محترمی آمده و گفته بود به خدا آقا، من مشکل اینها را‏‎ ‎‏دارم بروید یک کاری بکنید دیگر.  مشکل داشت بنده خدا، و الا چه بسا‏‎ ‎‏همه هم می گویند که  اگر امام زنده  بود و کمی متحجرین به  او اجازه‏‎ ‎‏می دادند، خیلی چیزها را که  خدا بر  ما حرام  نکرده  و آقایون  به ما‏‎ ‎‏حرام کرده اند امام آن را بر ما حرام نمی کرد یا حداقل...، ما خیلی‏‎ ‎‏مشکلات در این زمینه داریم که چون امام رفت، حالا خدا آقای خامنه ای‏‎ ‎‏را زنده نگه دارد ان شاء الله ایشان این راه را ادامه خواهند داد. ‏

‏چه کسی گفته است حرف امام در هر زمینه ای از جهات سیاسی‏‎ ‎‏وحی است؟ خدا گفته است؟ بالاخره این را بنده خدا گفته است و چه‏‎ ‎‏کسی می تواند فکر کند که آینده چه پیش خواهد آمد؟ آیا ما صلح‏‎ ‎‏حدیبیه نداریم؟ آیا پیغمبر ما خانه اباسفیان را به آن شکل در نیاورد؟‏‎ ‎‏یعنی پیامبر پذیرفته بود که این مرد آن قدر علیه السلام شده است که‏‎ ‎

کتابخاطرات کیومرث صابری (گل آقا)صفحه 45
‏[خانه اش محل امن اعلام شود؟] بالاخره یک مصلحتی بود حالا خود‏‎ ‎‏آقایون و روحانیون بگردند ممکن است هزاران نمونه اش را پیدا کنند‏‎ ‎‏ممکن است بگویید ما مشکل را چه جوری بایستی حل کنیم. اگر ما به‏‎ ‎‏بی لیاقتی برسیم و نتوانیم این ارتباط امام و امت را که از سال 57 شکل‏‎ ‎‏گرفت حفظ بکنیم آن موقع این بحث ها چی است که می کنیم. دیگران‏‎ ‎‏شاید بیایند کل مواضع امام را نابود بکنند دیگر هیچ چیز دست ما نیست.‏‎ ‎‏اما اگر بتوانیم این را نگه داریم (که این لیاقت می خواهد، تا به حال‏‎ ‎‏خیلی جاها خدا و امام زمان به ما کمک کرده اند. ولی گاهی اوقات‏‎ ‎‏ممکن است این جوری پیش نیاید) اگر یک انقلاب اسلامی باشیم، اگر‏‎ ‎‏یک جمهوری اسلامی بوده باشیم، اگر امت این امام بوده باشیم و‏‎ ‎‏اگر های دیگر باشیم آن زمان مگر ما می توانیم بدون رهبر باشیم؟ حالا‏‎ ‎‏امت تنها باشد و با تمام مواضع امام، ما دیگر حالا نمی توانیم اقتدا کنیم‏‎ ‎‏به امام. ما الآن شاخص می خواهیم ما امام می خواهیم ما کسی را‏‎ ‎‏می خواهیم که حتی اگر اشتباه هم بکند زیر چترش جمع شویم و الا همه‏‎ ‎‏چیز را از دست می دهیم. (خدائیش) چه کسی می خواهد ما را رهبری‏‎ ‎‏کند؟ مجلس، رئیس جمهور 20 میلیون رأی، 30 میلیون رأی ابدا، این‏‎ ‎‏امکان پذیر نیست؛ من روشنفکر می گویم این امکان پذیر نیست. آقایونی‏‎ ‎‏که می گویند امکان پذیر است، خودشان می دانند. من عقیده دارم که اگر‏‎ ‎‏قرار است این جامعه اسلامی که امام ترسیم کرده باقی بماند باید این‏‎ ‎‏تلاقی امام و امت باقی بماند. من بعد از امام به این فکر می کنم که اگر‏‎ ‎‏انگشت اشاره آقای خامنه ای مرا مستقیم وسط کاخ سفید بیاندازد من لابد‏‎ ‎
کتابخاطرات کیومرث صابری (گل آقا)صفحه 46
‏باید بروم دیگر، چون من چیز دیگری را بلد نیستم. اینکه به رهبر خود‏‎ ‎‏بگویم آقا تو داری اشتباه می کنی؛ آقا نظر من این است، آقا این جوری‏‎ ‎‏است، آقا آن جوری است. حالا آمدیم آقا گفت: تکلیف تو با من است تو‏‎ ‎‏که تکلیفی نداری، من رهبرم. خیلی خب کجا بایستی برویم؟ هر جا‏‎ ‎‏برویم من همان جا خواهم رفت. من هیچ نگران مواضع امام نیستم زیرا‏‎ ‎‏با اینکه این مملکت رهبر دارد یا ندارد؛ اگر رهبر نداشته باشد، ما دیگر‏‎ ‎‏مملکت امام زمانی نداریم؛ داشته باشد، ما مشکل نداریم. ‏

‏ در رابطه با سؤال گذشته، خب توضیح دادید و گفتید که اصلا‏‎ ‎‏تناقضی ندارد، با امهات نظرات امام مخالفتی ندارد برای اینکه دو تا‏‎ ‎‏ناسخ و منسوخ ممکن است باشند. این سؤالم نیز پیرو آن است؛ مثلا ما‏‎ ‎‏از امام داریم که فرمان قطع رابطه با مصر دادند. اگر ما الآن بیاییم (همان‏‎ ‎‏طور که خود امام فرمودند که زمان و مکان را باید در نظر گرفت) حالا‏‎ ‎‏رابطه برقرار کنیم، این مغایرت با خط امام ندارد؟ یک نکته دیگر از‏‎ ‎‏سخنان خود حضرت امام خدمت تان عرض می کنم پیرو قضیه سلمان‏‎ ‎‏رشدی. حضرت امام که معتقد به رعایت زمان و مکان هستند، گفتند (در‏‎ ‎‏پیام شان) ممکن است بعدها کسانی بیایند و بگویند این قضیه (که سفرای‏‎ ‎‏کشور های خارجی رفته بودند) این اشتباه بود. امام تخطئه می کنند کسانی‏‎ ‎‏را که بیایند و چنین کاری بکنند و دوباره آنها را برگردانند. این آیا با‏‎ ‎‏زمان و مکان در تصمیمات به نظر تناقض ظاهری می رسد نظر شما‏‎ ‎‏چیست؟ ‏


کتابخاطرات کیومرث صابری (گل آقا)صفحه 47
<‏ من مصداقی توضیح می دهم. در اوایل رهبری آیت الله خامنه ای‏‎ ‎‏(من سال 63 گل آقا بودم) سال 69 آمدم مجله را تأسیس کردم، خدائیش‏‎ ‎‏هم با ایشان مشورت نکردم، سال 63 با ایشان مشورت کردم. گفتم:‏‎ ‎‏می خواهم بروم مجله طنز برای مملکت درآورم، گفت الآن اصلاً وقتش‏‎ ‎‏نیست. در سال 69 من فکر کردم موقعش است. در آوردم، چاپ شده اش‏‎ ‎‏را پیش شان بردم. گفتم: ولی این را من منتشر نکرده ام چاپ شده است‏‎ ‎‏تمام است شما ببینید اگر بنا باشد چنین چیزی نباشد من این را خمیر‏‎ ‎‏می کنم. گفت این را دیگر با من مشورت نکردی. گفتم: نه، الآن مشورت‏‎ ‎‏می کنم چون اگر به شما می گفتم و می گفتید بکن، رهبری یک مملکت،‏‎ ‎‏ولی امر، من دیگر خدا را بنده نبودم. و اگر شما گفته بودید یا می گفتید‏‎ ‎‏نه، من چطور می توانستم در بیاورم. من می گفتم این الگو و نمونه، چه‏‎ ‎‏کار کنم آقا و ایشان ارشاد کردند و ما مجله را در آوردیم. ‏

‏من در یکی از ملاقات ها [به شوخی] به ایشان گفتم: آقا من سر مجله‏‎ ‎‏گل آقا حاضر به معامله هستم. گفت: چه معامله ای؟ گفتم: یک چیزی‏‎ ‎‏می گیرم بعد روی جلد را همان جوری می کنم. منتها خیلی بایستی قضیه‏‎ ‎‏مهم باشد. گفت: مثلا چه مهمی. گفتم: مثلا برای برقراری رابطه با‏‎ ‎‏امریکا، بالاخره بایستی افکار عمومی را ساخت. گفتم: می آیم این قدر در‏‎ ‎‏روی همین جلد روی امریکا یواش یواش شل می کنم که دولت اگر برود‏‎ ‎‏رابطه برقرار کند قبح آن ریخته باشد. ایشان خیلی تند و محکم (چون‏‎ ‎‏من قبلا به ایشان گفته بودم که می خواستم یک مجله دیگر در بیاورم به‏‎ ‎‏نام فصل جدید، امتیازش را هم گرفتم ولی در نیاوردم...، بعد به ایشان‏‎ ‎

کتابخاطرات کیومرث صابری (گل آقا)صفحه 48
‏گفتم یک فصل جدیدی شروع شده است. گفت: ابدا، که بعدها آقای‏‎ ‎‏هاشمی در نماز جمعه گفتند کسانی که خیال می کنند یک فصل جدیدی‏‎ ‎‏شروع شده است این جوری نیست و فلان. حمله کردند. خطبه نماز‏‎ ‎‏جمعه بعدی را که آقای خامنه ای تشریف آوردند، گفتند آن کسانی که‏‎ ‎‏می گویند فصل جدید، آدم های خائنی که نیستند، اینها از روی تحلیل این‏‎ ‎‏حرف را می زنند. یک مقدار بار را کم کرد. کسی را [به اسم] نگفت ولی‏‎ ‎‏من می دانم که این سوژه را من این جوری گفتم. البته ده ها نفر دیگر هم‏‎ ‎‏گفتند، یکی از آنها من بودم. گفتم: فصل جدید که نیست، همانی است‏‎ ‎‏که امام گفته است ولی حالا، آقا چه می دانم جنگ را هم می خواستیم 20‏‎ ‎‏سال ادامه بدهیم، 8 ساله تمام کردیم) گفتند که ابدا، خط امام در قطع‏‎ ‎‏رابطه با امریکا جدی است. بعد آن آقا آن مقاله را نوشت. آن یکی آن را‏‎ ‎‏نوشت همه دیدیم که جامعه ملتهب شد، که آقای خامنه ای بزرگوارانه‏‎ ‎‏همان شب در مورد کسی که راجع به مذاکره مستقیم نوشته بود گفتند:‏‎ ‎‏اصلا قصدم این بنده خدا نیست این آدم خوبی است؛ تحلیل خودش را‏‎ ‎‏نوشته است. این قدر جو خطرناک بود که حرفش را هم نمی شد بزنی.‏‎ ‎‏ببخشید ارتباط با امریکا زنا که نیست که، حالا یکی بیاید بگوید این به‏‎ ‎‏این علت خوب است. این قدر جامعه این را نمی پذیرد و این قدر امریکا‏‎ ‎‏خدائیش ناپاک ترین دشمن این انقلاب است که دیگر آدم کم عقل فقط‏‎ ‎‏گاهی اوقات از این دسته گل ها به آب می دهد گفتم به هر حال آقا آخر‏‎ ‎‏یک روزی شاید به من یک چیزی بدهید باج سبیل می گیرم، روی جلد‏‎ ‎‏می آیم برای امریکا یواش یواش کار می کنم. ‏


کتابخاطرات کیومرث صابری (گل آقا)صفحه 49
‏و اما سلمان رشدی. شما می دانید امام وقتی آن فتوا را دادند خود‏‎ ‎‏آیت الله خامنه ای در نماز جمعه یک نکته ای را گفتند. امام جواب دادند‏‎ ‎‏باز ایشان یک نکته ای دیگر گفتند. جمله ای که حضرت امام گفتند، یک‏‎ ‎‏جمله عجیب و غریب است. به من نشان داد که آقای روشنفکر، داستان‏‎ ‎‏پیچیده تر از آن است که تو فکر می کنی؛ فقط سیاسی نیست. گفت:‏‎ ‎‏سلمان رشدی اگر زاهد زمانه شود او را باید کشت. این [سخن] خیلی‏‎ ‎‏وسیع بوده است. شما بهتر از من می دانید گاهی کشتن یک نفر‏‎ ‎‏بزرگ ترین خدمت معنوی به خود اوست. سلمان رشدی که تا ابد در این‏‎ ‎‏جهان نیست، بالاخره می میرد چه بسا اگر این با پای خودش بیاید بگوید‏‎ ‎‏آقا بیایید این حکم اسلامی را بر من اجرا کنید من قبلاً مسلمان بوده ام،‏‎ ‎‏بعداً مرتد شدم، حالا معتقد به آن دنیا شده ام، این قدر هم که این 10 ـ 15‏‎ ‎‏سال را هم که زندگی کرده ام نمی خواهم، بیایید من را اعدام کنید تا من‏‎ ‎‏لااقل آن دنیا بار گناهم کمی سبک شود. البته هر کسی این اعتقادات را‏‎ ‎‏داشت آن کارها را نمی کرد ولی در [فرد] مسلمانی شما این جور‏‎ ‎‏می بینید[مثلاً]  طرف پیش امام [علی(ع)] می آید و می گوید آقا من این‏‎ ‎‏خطا را کرده ام و باید با این جریمه صاف شود،  آن قدر می ایستد تا آن‏‎ ‎‏جریمه به او تعلق بگیرد چرا؟ به خاطر اینکه به آن دنیا رسیده است.‏‎ ‎‏گفته است من آن دنیا را چه کار کنم من آن دنیا را می خواهم. ‏

‏اما کمی به بـُعد سیاسی قضیه نگاه کنیم. من در حدی نیستم که به‏‎ ‎‏کسی که می گوید سلمان رشدی اگر چه زاهد زمانه هم شود بایستی او‏‎ ‎‏را کشت بیایم بگویم حالا تفسیر بکن این[مسأله زمانش]  تمام شده‏‎ ‎

کتابخاطرات کیومرث صابری (گل آقا)صفحه 50
‏است. [حکم امام را] هیچ کارش نمی شود کرد. حداکثرش این است که‏‎ ‎‏سلمان رشدی بیاید و زاهد زمانه شود. الآن امام نیست؛ بنده یک فرضی‏‎ ‎‏را می گذارم اگر امریکا با تمام زرادخانه های خودش می آمد می گفت تمام‏‎ ‎‏ملت ایران را بلا استثناء تا نفر آخر خواهم کشت و امام زنده بود یکی از‏‎ ‎‏دو تا حرف را می زد یا می گفت که همه ما را بکشید، مسلمانان جا های‏‎ ‎‏دیگر هستند راه ما را ادامه می دهند یا می گفت نه نکشید؟ به پیغمبر خدا‏‎ ‎‏می گویند که آقا اینجا نوشتیم از محمد رسول الله به فلان [قبیله] که ما این‏‎ ‎‏قرار داد را امضاء کنیم. [گفتند] ما اصلا سر همین رسول الله با تو حرف‏‎ ‎‏داریم این را خط بزنید. خب این را هم خط می زنیم یعنی چی؟ یعنی که‏‎ ‎‏از پیامبری دست کشید؟! بالاخره یک شرایطی بایستی بوده باشد که‏‎ ‎‏کسی که به خاطر همان کلمه جنگ می کند[حالا]  بیاید همان را خط‏‎ ‎‏بزند. ‏

‏خدا شاهد است من اصلا نه در مقامی هستم، نه علمش را دارم که‏‎ ‎‏این حرف را بزنم، اما جرأتش را دارم که آن هم به دلیل بی سوادی است.‏‎ ‎‏آدم های بی سواد خیلی باجرأت هستند. اما با همه ارادتی که به امام دارم‏‎ ‎‏و با اینکه می دانم هر چی دارم از همین امام دارم و به خدایی خدا به‏‎ ‎‏خاطر این باقی مانده عمرم که نمی دانم چقدر طول می کشد، هیچ برنامه‏‎ ‎‏و قصدی هم ندارم، هیچ هدفی ندارم که به آن برسم آدم مشهوری‏‎ ‎‏هستم، محبوب مردم هستم، پول هم به اندازه کافی دارم دیگر به چه چیز‏‎ ‎‏می خواهم برسم. بالاتر از مشاور آقای خامنه ای خواهم شد؟ بالاتر از‏‎ ‎‏مشاور آقای رجایی خواهم شد؟ نه، [اگر] این انقلاب به من کار داشته‏‎ ‎

کتابخاطرات کیومرث صابری (گل آقا)صفحه 51
‏باشد من عمله انقلاب هستم. این طرف قضیه برای من جاذبه ای ندارد.‏‎ ‎‏برای این، این حرف ها را نمی زنم ولی به عنوان یک شخصیت مسلمان‏‎ ‎‏ایرانی که در این انقلاب بوده است، دمش به دم رجایی خورده است‏‎ ‎‏(حالا نمی دانم او چه کار می خواسته بکند) اگر امروز رهبر من پرچم‏‎ ‎‏بلند کند بگوید (بی هیچ دلیلی) من می خواهم سلمان رشدی به این شکل‏‎ ‎‏حل شود؛ آیا امام به ما دلیل داد که بگوید به چه علت گروگان ها به آن‏‎ ‎‏صورت حل شود؟ ما که از او دلیل نپرسیدیم ما نظر خودمان را گفتیم.‏‎ ‎‏الآن اگر کسی پرچم بلند کند بگوید مسأله سلمان رشدی این جوری حل‏‎ ‎‏بشود، من به این جهت که نه علمش را دارم، نه سوادش را دارم، نه‏‎ ‎‏آینده نگری آن را دارم، من الآن اصلا نمی دانم چقدر این انقلاب را‏‎ ‎‏تهدید می کنند؛ چه خطری هست و چه کسانی هستند. فعلا آدمی که‏‎ ‎‏نفس من به نفس او خورده، سرم در لحظات درد و داغ شخصی من‏‎ ‎‏روی شانه اش بوده، از اولین کسانی بودم که در بیمارستان قلب رفتم (به‏‎ ‎‏اشاره خودشان) گفتم: آقا پاشو، شما به خدا حالت بهتره، بگذار من‏‎ ‎‏بخوابم جای شما... چرا گرفتی خوابیدی. از دکتر فاضل بپرسید آنجا بود.‏‎ ‎‏من دست فاضل را هم بوسیدم، آمدم سینه آقا را بوسیدم گفت: بیا من را‏‎ ‎‏ماچ کن، من بروم. گفتم: تو هیچ چیزت نیست. تو این جوری می گی‏‎ ‎‏می خواهی اینجا بخوابی. خندید، دکتر ها ریختند گفتند: آقا، این بخیه اش‏‎ ‎‏پاره می شود. گفتم: به من چه... که آقا سید احمد آقا به من گفت: خدا به‏‎ ‎‏تو خیر بدهد هر کسی می آید اینجا، گریه می کند. گفتم: آنها پست‏‎ ‎‏می خواهند من که پست نمی خواهم. من حرفم را می زنم تا آقا بخندد‏‎ ‎
کتابخاطرات کیومرث صابری (گل آقا)صفحه 52
‏حالا بخیه اش پاره می شود مربوط به خودش است. خدائیش این حرف‏‎ ‎‏را نمی زنم که ارادتمند آقای خامنه ای هستم حالا اگر این حرف را بزنم‏‎ ‎‏آن طرف قضیه به من پست می دهند بقیه عمرم را... اینها برای من مهم‏‎ ‎‏نیست... من الآن نگاه به پرچم ایشان می کنم و دنبالش می روم. سلمان‏‎ ‎‏رشدی که هیچ، بدتر از سلمان رشدی را هم ببخشد، من شخصا او را‏‎ ‎‏می بخشم. ‏

‏وقتی پسرم را با پسر برادرم که دو تا بازوی من بودند، راننده زد‏‎ ‎‏کشت (با شش تا از خانواده ام در سال 64) من طنزم را برای این ملت‏‎ ‎‏تعطیل نکردم. بیمه اش را نرفتم بگیرم. خود بیمه آمد اینجا گفت: آقا آن‏‎ ‎‏ماشین بیمه بوده است؛ بیایید پول، ما گفتیم آن را هم سرمایه خودتان‏‎ ‎‏بکنید؛ داغ ما را نیز تازه نکنید؛ نه شکایت می کنیم نه می آییم، نه رضایت‏‎ ‎‏می دهیم هیچ چی، هیچ چی. بروید خودتان یک جوری حل کنید. من‏‎ ‎‏چی می خواهم؟! ولی من می گویم ای ایرانی ، ای ایرانی مسلمان ، ای‏‎ ‎‏ایرانی که می گویی امام خمینی و من مریدش هستم، اگر رهبر امروز ما‏‎ ‎‏(فردا اگر یک رهبر کج و کوله برای من انتخاب بکنند، من نمی دانم، من‏‎ ‎‏این رهبر را دارم می گویم آن یک تکلیف دیگر است) اگر به من بگوید‏‎ ‎‏این جوری، من چشمم را می بندم می گویم چشم. اگر امام خمینی بود‏‎ ‎‏همین را می گفتم، اصلا دیگر بحث نمی کردم. [امام] آقا حرف می زد‏‎ ‎‏(ببخشید دارم این جوری حرف می زنم مثل حرف بهزاد نبوی هم‏‎ ‎

کتابخاطرات کیومرث صابری (گل آقا)صفحه 53
‏می شود) «همه اش را ما با جان و دل قبول داشتیم»‏‎[2]‎‏ به ابوالفضل‏‎ ‎‏این جوری نیست هر کسی بگوید دروغ گفته است. همان قبل از انقلاب‏‎ ‎‏هم، به [امام] آقا هم گفتم، من تصادف کردم با ماشین، با سر زدم به‏‎ ‎‏ماشین جلویی، نوار ایشان را داشتم گوش می کردم می گفت شاه باید‏‎ ‎‏برود مشغول کار دیگری بشود؛ من دست پاچه شدم زدم به ماشین‏‎ ‎‏جلویی، آن زمان هم همه همدیگر را می بخشیدیم، بخشیدیم و رفتیم.‏‎ ‎‏گفتم امام چی می گوید نشسته برای خودش می گوید شاه باید برود مگر‏‎ ‎‏می شود شاه برود؟ کجا برود؟ آقا نه وای... به آقا گفتم بگو همه اش ما‏‎ ‎‏همین حرف را می زدیم ما از همان اولش هم آدم های تخسی بودیم،‏‎ ‎‏بعدش گفتیم آقا اشتباه کردی بعد دیدیم نه اشتباه نکرد.‏

‏بعضی خود آقایون سر همین جریان قطعنامه، ای خدا تو می دانی،‏‎ ‎‏می گفتند: آقا اشتباه کرده است. بنابراین حالا دیگران می آیند [می گویند‏‎ ‎‏شما] گفتی امام اشتباه کرده. برو دهانت را آب بکش؛ ای بابا ما قلب مان‏‎ ‎‏را باز کردیم؛ به خدا ما فدایی این رهبر هستیم؛ بگذار تیر بیاید آن موقع‏‎ ‎‏ببین به قلب ما می خورد یا به قلب بعضی از مدعیان؛ خدائیش به ما‏‎ ‎‏می خورد. تا سینه ما هست به سینه آقای خامنه ای نخواهد خورد، اگر‏‎ ‎‏خدا به ما این توفیق را بدهد که آن جلو بایستیم. اگر ایشان بگوید که‏‎ ‎‏(خود امام هم راه را باز کرده است گفته است که ولایت مطلقه فقیه،‏‎ ‎‏مطلقه یعنی چی؟ یعنی گفته آقا دین این جوری می گوید، خدا این جوری‏‎ ‎

کتابخاطرات کیومرث صابری (گل آقا)صفحه 54
‏می گوید، پیغمبر این جوری می گوید، فقیه می گوید حالا اجرا نشود)‏‎ ‎‏مسجد را خرابش کنید، شاید یک روزی هم برسد بگوید نماز هم‏‎ ‎‏نخوانید،: لابد بایستی یک اتفاقی بیافتد که پیغمبر خدا بیاید بگوید آقا‏‎ ‎‏نماز نخوانید. [بعداً بگویم] چرا؟ همه برای نماز شهید شده اند. چه وقت‏‎ ‎‏به عقل من می رسد که حالا بیایم به رهبر خودم بگویم آقا گفتی این‏‎ ‎‏واجب را انجام نده، ای وای، و از این حرف ها. اگر سرسپردگی نداشته‏‎ ‎‏باشیم خدائیش فشل می شویم. ما ملتی نیستیم که بیاییم بگوییم 30‏‎ ‎‏میلیون رأی داریم (به خدا به کسی زخم زبان نمی زنم با این حرف ها،‏‎ ‎‏من مخلص آقای ناطق و مخلص آقای خاتمی هستم با هر دو آنها نیز‏‎ ‎‏رفیق هستم) پس ما مملکت اداره می کنیم. ‏

‏... ولایت مطلقه فقیه است، خدائیش خود آقای خامنه ای آن زمان که‏‎ ‎‏امام بودند راجع به این کلمه مطلقه حرف داشتند، بعدا که رسیدند دیدند‏‎ ‎‏این طور است و به جز این اصلا نمی شود. مطلقه یعنی چی؟ مطلقه یعنی‏‎ ‎‏اینکه الآن سلمان رشدی را ببخشند من بگویم چشم، بحث این نیست‏‎ ‎‏که کورکورانه حرف می زنیم. ‏

‏خوشبختانه هنوز در این انقلاب فاصله نیست خیلی ها می توانند‏‎ ‎‏بروند پیش رهبر انقلاب ساعت ها بنشینند بگویند ما با نظر شما مخالف‏‎ ‎‏هستیم. آسمان هم به زمین نمی آید الحمدلله این را داریم. آخرش گفت‏‎ ‎‏این بشود مگر نه این است که ما در امامت این همه شکست خوردیم.‏‎ ‎‏اگر انگشت حضرت علی بلند شد که این بشود، می شد. اگر امام حسین‏‎ ‎‏در آن صحرا آن جوری گفت، آن می شد. اشکال کار ما این است که‏‎ ‎

کتابخاطرات کیومرث صابری (گل آقا)صفحه 55
‏ایشان می گفت بشود می گفتیم آقا اشتباه نمی کنی؟ اصلا تو نماز‏‎ ‎‏می خوانی؟ مسجد برای چی شما رفته بودی؟ همین شد دیگر. ‏

‏ما به تلاقی امام و امت نیاز داریم هر وقت این فاصله ایجاد بشود‏‎ ‎‏پیداست انقلاب اسلامی، جمهوری اسلامی نیست. ما راجع به چی داریم‏‎ ‎‏حرف می زنیم؟ اگر بوده باشد من ولایت مطلقه فقیه را به عنوان یک آدم‏‎ ‎‏ریش تراشیده [کاملا باور دارم] (مثلا خدمت امام که رفتم همان صبح‏‎ ‎‏ریش تراشیدم و ادکلن زدم. سه، چهار روز نتراشیده بودم. گفتم نکند بعد‏‎ ‎‏بگوید برو گمشو. زیرا بصیرت داشت می دید که در دل آدم چه جوری‏‎ ‎‏است. اتفاقا به خود ایشان هم گفتم آقای رجایی به من گفته است این‏‎ ‎‏ریش ندارد ولی ریشه دارد. ‏

‏جریان از این قرار بود که به آقای رجایی گفته بودند که این کی‏‎ ‎‏است که مشاور شما است، اینکه ریش ندارد. این قدر به این بنده خدا‏‎ ‎‏گفتند که گفته بود: این ریش ندارد، ریشه دارد ول کنید ما را. ‏

‏من به امام عرض کردم من ریش ندارم ولی رجایی گفته ریشه دارم. ‏

‏ ‏

‎ ‎

کتابخاطرات کیومرث صابری (گل آقا)صفحه 56

  • . موشک هایی که فرانسه در زمان دفاع مقدس به عراق فروخت.
  • . منظور اطاعت کردن از نظرات امام در آزادی جاسوسان آمریکایی ( نک : ص 30 )