فصل دوم

اگر به چشمش می خورد؟

‏یک روز یاسر که در دورۀ ابتدایی بود از مدرسه آمد و نفس نفس زنان در اتاق امام‏‎ ‎‏را باز کرد و گفت: سلام آقا. امام گفتند: چرا نفس نفس می زنی؟ گفت: یکی از‏

کتابپدر مهربانصفحه 117
‏بچه ها مرا دنبال کرد و من هم دویدم. امام گفتند: چرا؟ گفت: اذیتم کرد و من هم‏‎ ‎‏به او سنگ زدم. امام گفتند: سنگ به او خورد؟ گفت: بله، به بدنش خورد. امام‏‎ ‎‏گفتند: اگر به چشمش می خورد، جواب خدا را چه می دادی؟ چه کار می کردی؟‏‎ ‎‏یاسر مقداری فکر کرد و چیزی نگفت.‏‎[1]‎

‏ ‏

‎ ‎

کتابپدر مهربانصفحه 118

  • )) معصوم زاده (پرستار).