فصل دوم

تنبیه

‏شیطنتهای من باعث شد که امام دو بار مرا تنبیه کنند. یک بار دست احمد آقا‏‎ ‎‏را که چهار سال کوچکتر از من بود، گاز گرفتم، به طوری که دندانهای من‏‎ ‎‏در گوشت دستش فرو رفته بود و آقا مرا کتک زدند. ولی هرگاه ایشان ما را‏‎ ‎‏تنبیه می کردند به نحوی از دلمان درمی آوردند. و آن شب هم نُقل خریدند‏

کتابپدر مهربانصفحه 111
‏و گفتند: این را برای فهیمه خریدم. یک بار دیگر نیز مادرم به من گفتند که‏‎ ‎‏چیزی را بیاور. من قبول نکردم، گفتم: نمی آورم. امام آمدند و آستینها را بالا‏‎ ‎‏زدند و جورابها را درآوردند با این کارها می خواستند به من فرصت فرار‏‎ ‎‏کردن بدهند، اما من آن موقع نفهمیدم و فرار نکردم، و ایشان بالاخره مرا تنبیه‏‎ ‎‏کردند.‏‎[1]‎

‏ ‏

‎ ‎

کتابپدر مهربانصفحه 112

  • . زهرا مصطفوی.