فصل دوم

دیگران حسرت نخورند

‏یک بار من با پدرم در مورد کت و شلواری که برای من خریده بودند، بحث کردم‏‎ ‎‏چون آن کت و شلوار به کت و شلوار بچه های بی بضاعت که دولت به آنها کمک‏‎ ‎‏می کرد، شبیه بود و مردم خیال می کردند ما هم جزء مستمندانیم. به خاطر این‏

کتابپدر مهربانصفحه 98
‏موضوع، من از پدرم گله مند بودم. آقا با یک جمله قشنگی گفتند: خوب، ایشان‏‎ ‎‏می توانند برای شما یک کت و شلوار بهتری بخرند؛ اما همه بچه هایی که در‏‎ ‎‏مدرسه هستند، از آن کت و شلوار بهتر تنشان هست؟ گفتم: نه. گفتند: خوب،‏‎ ‎‏یک دانش آموز گرچه نمره اش خوب است و باید تشویقش کرد؛ اما چون از یک‏‎ ‎‏خانواده روحانی است، عیب ندارد که لباسش طوری باشد که دیگران حسرت‏‎ ‎‏نخورند. این را که گفتند، من هم قبول کردم.‏‎[1]‎

‏ ‏

‎ ‎

کتابپدر مهربانصفحه 99

  • )) حجت الاسلام و المسلمین حسن ثقفی.