فصل دوم

ترس برای کار خلاف

‏آقا همیشه مقید بودند که دخترها برای خرید، به تنهایی از خانه بیرون نروند.‏‎ ‎‏یادم می آید ده ـ یازده ساله بودم که برای خرید کاغذ از منزل بیرون رفته بودم، در‏‎ ‎‏بین راه با آقا روبرو شدم خیلی ترسیدم و سریع به خانه برگشتم و تا دو روز در‏‎ ‎‏منزل، خودم را از آقا پنهان کردم؛ بهانه می کردم و یا خودم را به خواب می زدم که‏‎ ‎‏سر سفره غذا حاضر نشوم. در حالیکه اگر یک نفر از افراد خانواده سر سفره نبود‏

کتابپدر مهربانصفحه 86
‏آقا مقید بودند، بپرسند که چرا فلانی سر سفره نیست؛ ایشان چون می دانستند‏‎ ‎‏من برای چه خودم را نشان نمی دهم و برای اینکه قبح قضیه از بین نرود و این‏‎ ‎‏ترس برای ما باقی بماند، اصلاً به روی خودشان نیاوردند و نگفتند که چرا فریده‏‎ ‎‏سر سفره نمی آید؟ این کار اثر خوبی هم داشت و باعث می شد ما کار خلافی انجام‏‎ ‎‏ندهیم، نه اینکه دائم انجام دهیم و تنبیه شویم و بگوییم «ببخشید» و باز دومرتبه‏‎ ‎‏همان کار را انجام دهیم.‏‎[1]‎

‏ ‏

‎ ‎

کتابپدر مهربانصفحه 87

  • . فریده مصطفوی.