فصل دوم

تنبیه و دیه

‏رفتار ایشان با ما، ما را به یاد سیرۀ رسول اکرم (ص) می انداخت. یادم است‏‎ ‎‏در دوران کودکی من و دو خواهر بزرگترم که نُه و یازده ساله بودند، علی رغم‏‎ ‎‏تذکر قبلی امام در مورد نرفتن به خانۀ همسایه، به آنجا رفته بودیم. خبر به‏‎ ‎‏گوش ایشان رسید. ایشان برای تنبیه خواهر بزرگترم، ترکه ای را برداشتند و‏

کتابپدر مهربانصفحه 83
‏برای ترساندن او، آن را بر دیوار زدند که ترکه شکست و چوب شکسته به‏‎ ‎‏پای خواهرم اصابت کرد و بعد از مدت کوتاهی محل اصابت غیر عمدی ترکه کبود‏‎ ‎‏شد. ایشان از ماجرا خبردار شدند و مقدار کبودی را دیدند و در قبال آن دیۀ لازم‏‎ ‎‏را به او دادند و با ملاطفت خاصی دوباره دستور خود را تکرار کردند و من یادم‏‎ ‎‏هست که گفتم: ای کاش این چوب به پای من خورده بود و دیه را به من‏‎ ‎‏می دادند.‏‎[1]‎

‏ ‏

‎ ‎

کتابپدر مهربانصفحه 84

  • )) زهرا مصطفوی.