فصل دوم

چه پوشیده بودی؟

‏ایشان هر شب حرم تشریف می بردند و خیلی شبها ما همراهشان می رفتیم. یک‏‎ ‎‏شب من شلوار کمرنگی (مثلاً کرم رنگ) پوشیده بودم و در حرم امام حسین (ع)‏‎ ‎‏در محل خاصی که نماز می خواندند رفتم نماز ایشان را نگاه کنم. نمازشان که‏‎ ‎‏تمام شده بود و نشسته بودند، وقتی من جلو رفتم از دور سری تکان دادند. وقتی‏‎ ‎‏به خانه برگشتیم، ایشان به من گفتند: حرم چه پوشیده بودی؟ خیلی تعجب‏‎ ‎‏کردم، چون ایشان به لباس پوشیدن هیچ کسی دقت نمی کردند. گفتم:‏‎ ‎‏منظورتان چیست؟ گفتند که: زیر چادر چی تنت بود؟ به نظرم رسید که این‏‎ ‎‏شلوار چون کرم رنگ بود، ایشان احساس کردند که من با یک پوشش کمتری‏‎ ‎‏حرم رفته ام. وقتی می خواستم شلوار را بیاورم، گفتند: نه، بگو چه پوشیده بودی؟‏‎ ‎‏حتی نخواستند من به عنوان مؤاخذه سند بیاورم نشان بدهم و بگویم این بود.‏‎ ‎‏گفتم: یک لباس کم رنگی بود. گفتند: پس شلوارت کم رنگ بود. گفتم: بله. این‏‎ ‎‏حرکت امام یک تأثیر تربیتی عمیقی ـ در آن سن بچگی ـ بر روی من گذاشت که‏‎ ‎‏هنوز در برخورد با فرزندان خودم این را لحاظ می کنم که حرف بچه را بپذیرم.‏‎ ‎‏یعنی اعتماد کردن به حرف بچه ها باعث می شود آنها از اینکه خلاف کنند،‏‎ ‎‏خودشان شرمنده شوند.‏‎[1]‎

‏ ‏

‎ ‎

کتابپدر مهربانصفحه 73

  • )) فرشته اعرابی.