فصل اول

اِنَّها کجاست؟

‏امام به دامادها می گفتند «اِنّهُ» و به نوه های دختر می گفتند «اِنّها». یک مرتبه که ما‏‎ ‎‏برای ملاقات امام در بیمارستان بودیم، نفیسه اشراقی آمد. امام با او احوالپرسی‏‎ ‎‏کردند و گفتند که داشتم از خواهرت می پرسیدم که اِنّها کجاست؟ متناسب با‏‎ ‎‏هرکس، شوخیهایی می کردند، نفیسه قدش بلند بود و یک کپسول بلند هوا کنار‏‎ ‎‏تخت امام قرار داشت، امام به نفیسه گفتند: وقتی که دلم برای تو تنگ می شود،‏‎ ‎‏چادر سر این کپسول می کنم تو ترسیم می شوی. این برخورد امام هم یک بعد‏‎ ‎‏عاطفی دارد و هم یک نوع مزاح است.‏‎[1]‎

‏ ‏

‎ ‎

کتابپدر مهربانصفحه 63

  • )) فاطمه طباطبایی.