فصل اول

دکتر امام

‏یک روز علی پیش امام آمد و گفت: من دکتر می شوم و تو آقا بشو، امام گفتند:‏‎ ‎‏خیلی خوب. دیدم که آقا آستین دستشان را بالا زده اند و علی با دستگاه فشار‏

کتابپدر مهربانصفحه 57
‏خونی که در اتاق امام بود فشار خون امام را گرفتند و جالب این بود که شنیده بود‏‎ ‎‏مثلاً دوازده خوب است، می گفتیم: فشار خون آقا چند است؟ می گفت: ان شاءالله ‏‎ ‎‏دوازده است.‏‎[1]‎

‏ ‏

‎ ‎

کتابپدر مهربانصفحه 58

  • )) فاطمه طباطبایی.