فصل اول

هدیۀ تولد

‏من وقتی که به پاریس رفتم، در اولین دیدار، ایشان به عنوان اینکه یاسر به دنیا‏‎ ‎‏آمده است یک طلایی به من دادند و معلوم بود که آن را از قبل تهیه کرده بودند یا‏‎ ‎‏مثلاً یک روز پیش ایشان رفتم، هدیۀ زیبایی برایشان آورده بودند. امام گفتند:‏‎ ‎‏من این را برای هدیۀ تولد علی گذاشتم و یادشان بود که فردا تولد علی است. یک‏‎ ‎‏دفعه دیگر رفتم، یک تابلوی چوبی برای علی داده بودند که آیات قرآن روی آن‏‎ ‎‏نوشته شده بود و به من گفتند که فردا تولد علی است و من این را برای تولد او‏‎ ‎‏گذاشته بودم. برای من خیلی جالب بود که اولاً زمان تولدها یادشان است و بعد‏‎ ‎‏هم به مناسبتی یک چیزی به عنوان هدیه می دادند، با اینهمه مشغلۀ فکری و‏‎ ‎‏ذهنی که داشتند، از این مسائل کوچک خانوادگی غافل نبودند.‏‎[1]‎

‏ ‏

‎ ‎

کتابپدر مهربانصفحه 49

  • )) فاطمه طباطبایی.