فصل اول

چنگال نگذارید

‏امام خیلی مقید بودند که میوه را با چنگال بخورند، ولی علی که می آمد ایشان‏‎ ‎‏چنگال را بر می داشتند و با قاشق می خوردند. می گفتند: وقتی علی هست،‏‎ ‎‏چنگال نگذارید، چون ممکن است که سقّ دهانش پاره شود. علی به‏‎ ‎‏امام می گفت: من میوه بگذارم دهانتان. ایشان می گفتند: خوب، بگذار. یک مرتبه‏‎ ‎‏که رفته بودم داخل اتاق دیدم علی دارد چیزی به دهان امام می گذارد و صحنۀ‏‎ ‎‏خیلی جالبی بود، رفتم و دوربین را آماده کردم و آمدم درون اتاق و گفتم:‏‎ ‎‏می خواهم از علی عکس بگیرم. امام چون دوست داشتند از علی عکس گرفته‏‎ ‎‏بشود حرفی نداشتند. همین طوری که علی چیزی دهان آقا می گذاشت یا آقا‏‎ ‎‏چیزی دهان علی می گذاشت، یک سری عکس گرفتم که بعضی از آنها هم چاپ‏‎ ‎‏شده است.‏‎[1]‎

‎ ‎

‎ ‎

کتابپدر مهربانصفحه 42

  • . فاطمه طباطبایی.