فصل اول

سرما نخورد

‏خداوند یک فرزند به ما داده بود. از حاج احمد آقا اجازه گرفتیم جهت خواندن‏

کتابپدر مهربانصفحه 37
‏اذان و اقامه در گوش او به خدمت امام برسیم. دی ماه سال 62، ساعت ده صبح‏‎ ‎‏وارد منزل حضرت امام شدیم و بچه را بغل امام گذاشتیم. آقا پتو را کنار زدند و‏‎ ‎‏گفتند که: توی این سرما، عجله داشتید مگر؟ بچه را آوردید سرما بخورد؟ گفتم:‏‎ ‎‏آقاجان مسیر نزدیک است. فرمودند: خیلی خوب. سپس فرمودند: اسمش؟‏‎ ‎‏گفتم: آقاجان اسمش را حسین گذاشته ایم. نام حسین که آمد امام سرشان را‏‎ ‎‏کمی پایین گرفتند و دیدم اشک در چشمانشان پر شد. اذان و اقامه را خواندند و‏‎ ‎‏فرمودند: ببرید، اما مواظب باشید که سرما نخورد.‏‎[1]‎

‏ ‏

‎ ‎

کتابپدر مهربانصفحه 38

  • )) ابراهیم ایمانی (پاسدار).