فصل اول

با همۀ بچه ها

‏ما در انظار عمومی دست آقا را نمی بوسیدیم. یک بار که در نجف اشرف بودیم‏‎ ‎‏بچه ها دویدند داخل حرم حضرت امیر ـ علیه السلام ـ و دست امام را بوسیدند،‏‎ ‎‏من هم با خوشحالی رفتم که دست ایشان را ببوسم، تا آمدم دست ایشان را‏‎ ‎‏ببوسم، با دو تا انگشت دماغ مرا گرفتند. من چیزی نگفتم، بعد که به خانه آمدیم،‏‎ ‎‏عرض کردم: آقا، در حرم که دست شما را می بوسیدم، دماغ مرا گرفتید. فرمودند:‏‎ ‎‏«همه بچه ها را همین کار می کنم». گفتم: به به از حالا دارید برای خودتان سرباز‏‎ ‎‏جمع می کنید (آن زمان مصادف با ایام انقلاب بود).‏‎[1]‎

‏ ‏

‎ ‎

کتابپدر مهربانصفحه 6

  • )) حجت الاسلام والمسلمین مسیح بروجردی (نوه حضرت امام).