آیت الله موسوی جزایری

آینده روشن در نگاه امام

‏     ‏‏خاطرۀ دیگر که از امام(س) به یادم مانده است، در رابطه با جنگ‏‎ ‎‏است. نخستین روزهایی که جنگ شروع شده بود دشمن تمام مناطق‏‎ ‎‏مرزی را در نور دیده و تا پشت دیوار اهواز و دزفول آمده بود. خرمشهر‏‎ ‎‏و آبادان در تهدید کامل بودند و با بعضی اعضاء دفتر در تماس تلفنی‏‎ ‎‏بودیم. یک روز یکی از آقایان گفت، آقا تکلیف امام چیست؟ از طرفی‏‎ ‎‏شما این مطالب را می گویید و از طرفی بنی صدر همین حالا در خدمت‏‎ ‎‏امام است و ضد این مطالب را می گوید و می گوید این حرفها که شما و‏‎ ‎‏امثال شما می زنید اعتبار نظامی ندارد. شنیدن جملات فوق مرا مصمم کرد‏‎ ‎‏که برای انتقال مطالب به مقام معظم ایشان و سایر دست اندرکاران عازم‏‎ ‎‏تهران شوم. در آن سفر، مطالب را مفصلاً به بعضی نزدیکان حضرت امام‏‎ ‎‏من جمله شهید بهشتی گفتم، به این تفکر که تکلیف را از گردن خودم‏‎ ‎‏بردارم، نکند مسئولین بالا مطلع نباشند.‏

‏     وقتی عازم زیارت حضرت امام شدم، یک نفر روحانی جوان که‏‎ ‎‏معلوم بود پدرش از علمای کردستان یا باختران است، با من بود.‏‎ ‎‏علی الرسم او را جلو انداختم. آن روز چهرۀ مبارک امام را به حدی‏‎ ‎‏بشاش و نورانی دیدم که قطعاً نه قبل و نه بعد از آن ندیده بودم. وقتی آن‏‎ ‎‏آقا نام پدرش را گفت، حضرت امام فرمودند: سلام مرا به پدرتان برسانید‏‎ ‎‏و بگویید ان شاءالله بزودی کردستان پاکسازی می شود. این قبیل کارها‏‎ ‎‏سهل است و انجام خواهد شد. من وقتی این جمله امام را با طمأنینه‏‎ ‎‏شنیدم، فکرم عوض شد و نسبت به آینده کاملاً مطمئن و امیدوار شدم.‏

صحیفه دلجلد 1صفحه 155
‏نوبت به من که رسید اجمالاً گفتم از خوزستان آمده ام، جنگ است؛ ولی‏‎ ‎‏تفاصیلی را در نظر داشتم، گفتن آنها را بی مورد دیدم. امام فرمودند‏‎ ‎‏برگردید و مشغول کار خود شوید و بدانید که شما پیروزید. این جملات‏‎ ‎‏امام هیچ مقرون به تردید نبود و با قاطعیت از آینده خبر می داد و من با‏‎ ‎‏دلی شاد و امیدوار به اهواز مراجعت کرده و با ایمان به آینده مشغول کار‏‎ ‎‏شدم و بحمدالله هیچ خطر جدی پیش نیامد و ما هم پیروز شدیم. ‏

‏ ‏

‏ ‏

‎ ‎

صحیفه دلجلد 1صفحه 156