حجت الاسلام والمسلمین مجتبی رودباری

تفقد امام

‏     ‏‏خواهری داشتم که در عنفوان جوانی در سن هفده سالگی در یکی از‏‎ ‎‏بیمارستانهای تهران به رحمت حق پیوست.‏

‏     وقتی خبر فوت او در نجف به گوشم رسید تا مدتی بر اثر تألمات‏‎ ‎‏روحی حال رفتن به درس امام را نداشتم. تا اینکه در همین ایام شبی از‏‎ ‎‏درب قبله وارد خیابان رسول (شارع الرسول) شدم و از سمت چپ خیابان‏‎ ‎‏می گذشتم و می خواستم به طرف فلکه جُدیده بروم که در اواسط همین‏‎ ‎‏خیابان چشمم به امام افتاد که از سمت راست خیابان به طرف حرم‏‎ ‎‏تشریف می بردند. ساعت سه از شب گذشته و خیابان خلوت بود، از دور‏‎ ‎‏خدمتشان سلام و عرض ادب کردم؛ ولی با کمال تعجب مشاهده نمودم‏‎ ‎‏که آقا تغییر مسیر داده و عرض خیابان را کاملاً طی کردند و به طرفم‏‎ ‎‏آمدند و مرا مورد تفقد پدرانه خود قرار دادند و درگذشت خواهرم را به‏‎ ‎‏من تسلیت گفتند. به حق، تسلیت امام تسکینی برای سوز دلم بود به طوری‏‎ ‎‏که فردای آن شب به درس آقا رفتم.‏

‏     پس از حضور در درس امام، باز هم تا چند روزی از فرط تأثر‏‎ ‎‏نمی توانستم درس آقا را که همیشه مقید به نوشتنش در همان مجلس‏‎ ‎‏درس بودم، بنویسم تا اینکه متوجه شدم که نگاه امام در اثنا درس با اینکه‏‎ ‎‏به همه شاگردان طبق معمول یکنواخت و مساوی بود، نسبت به من بیشتر‏‎ ‎‏از دیگران است. با نگاه ممتد امام که گویای روشنی بر ادامه برنامه پیشینم‏

صحیفه دلجلد 1صفحه 91
‏بود شروع مجدد به نوشتن درس نمودم و به کارم ادامه دادم.‏

‏ ‏

‎ ‎

صحیفه دلجلد 1صفحه 92