از قم به قزلقلعه منتقل شدیم. دو سه روزی در انفرادی بودیم که بعداً من را به عمومی آوردند.
در زندان قزلقلعه، محل اختفای رادیوی بچهها و همچنین جزوات لو رفت. بچهها را سخت تنبیه کردند. گفتند: بروید داخل اتاقهایتان تا مسأله مهمی را برایتان بگوئیم. سران ساواک با بازجوها به همراه یک رنجر قد بلند و قوی هیکل ورزیده وارد شدند. چند تا از بچهها را صدا کردند. یکی از آنها مهدی یخچالیان بود، دیگری مهدی ربانی و طلبهای به نام الهی و همچنین طلبه دیگری به نام حسینعلی داوودی دهکردی که به وسط اتاق آوردند. لباس پایین تنهشان را در آورند. رنجر با کابل به جان اینها افتاد. هر کابلی که میزد دو برابر ضخامت آن جایش باد میکرد. مهدی ربانی نزدیک ده روز خون ادرار میکرد. پس از آن زندان قزلقلعه را تخلیه کردند. عدهای را به زندان اوین و تعدادی را هم به زندان قصر منتقل کردند. من هم جزو قصریها بودم.
کتابدهه پنجاهصفحه 123