نقطه آغاز ورودم به مبارزه هنگام تصویب لوایح ششگانه انقلاب به اصطلاح سفید بود. شکل ورود به این صورت بود که نزدیک مغازه پدرم یک ستاد تبلیغات رفراندوم و رأیگیری بود. یک مشت از اوباش مجیدیه و احیانا عناصری که تحت نفوذ ساواک آن روز بودند، آن جا فعالیت میکردند. پدرم برای اینکه سر از کار این ستاد در بیاورد، مرا به عنوان خبرگیر به آنجا فرستاد. من هم همراه آنها بودم، ولی کسی به من توجهی نداشت. به همین دلیل خبرها را مرتب به پدرم میرساندم.
یکی از این خبرها این بود که مطرح کردند حاج شیخ رضا (پدر من) برای رایگیری آمد یا نه؟ جواب دادند: نه. گفتند: بروید بیاوریدش. قبل از اینکه بیایند و پدرم را ببرند، من خبر را به ایشان رساندم، او هم مغازه را بست و خود را پنهان کرد. این آغاز حرکت بود.
کتابدهه پنجاهصفحه 107