فصل اول: خاطرات حجت الاسلام حسن حسن زاده کاشمری

مرجعیت امام

‏یکی از موضوعاتی که در تاریخ انقلاب ایران مطرح بوده است، مسأله ‏‎ ‎‏مرجعیت امام است و امام از اول که نهضت را آغاز کردند با اولین ‏‎ ‎‏اطلاعیه انبوه جوانان و نوجوانان را به خود جذب کردند. ‏

‏من در سن 16 سالگی بودم که امام در اطلاعیه‌ای خطاب به رژیم ‏‎ ‎‏پهلوی فرمودند: «من خودم را برای سرنیزه‌‌های شما آماده کرده‌ام‌»‏‎[1]‎‏ این ‏‎ ‎‏حرف مهمی بود که ایشان آن وقت به رژیم شاه گفت‌. در آن سال ‏‎ ‎‏آشنایی با مواضع امام باعث شد تا من جذب ایشان شوم و از همان آغاز ‏‎ ‎‏که مشهد بودم پی‌گیر اعلامیه‌‌ها و فرمایشات امام بودم‌. ‏


کتابدهه پنجاهصفحه 11
‏بعد از فوت آیت‌الله بروجردی‏‎[2]‎‏ مرجعیت امام مطرح شد؛ البته در ‏‎ ‎‏نجف حضرت آیت‌الله حکیم و در قم مرحوم آیت‌الله گلپایگانی،‌ مرحوم ‏‎ ‎‏آیت‌الله شریعتمداری و امام مطرح بودند؛ منتهی نیرو‌های مبارز و انقلابی ‏‎ ‎‏عموما به امام گرایش داشتند و از امام تبعیت می‌کردند.یک مرحله‌ای ‏‎ ‎‏گذشت و آن فوت آیت‌الله حکیم و آیت‌الله شاهرودی بود. هر دو در ‏‎ ‎‏ایران مقلدان زیادی داشتند. نوعا مسأله مرجعیت این طوری بود که بعد ‏‎ ‎‏از فوت مرجع قبلی مرجع بعدی مطرح می‌شد‏

‏ با فوت آیت‌الله حکیم‏‎[3]‎‏ ‌، زمینه بروز بیشتر مرجعیت امام و دیگران ‏‎ ‎‏مطرح شد. خفقان هم خیلی شدید بود و فشار رژیم روی مردم و افراد ‏‎ ‎‏مبارز و انقلابی به شدت افزایش یافت‌. به مناسبت فوت آیت‌الله حکیم ‏‎ ‎‏در مسجد جامع تهران‌، جلسه ختمی از بازاری‌ها تشکیل شد. در آن ‏‎ ‎‏جلسه جمعیت زیادی از بازاری‌ها و مردم تهران شرکت کرده بودند. ‏‎ ‎

کتابدهه پنجاهصفحه 12
‏آقای شیخ علی اصغر مروارید‏‎[4]‎‏  منبری آن جلسه بود. ایشان منبر رفت و ‏‎ ‎‏درباره مرجعیت و روحانیت‌، تاریخ مرجعیت شیعه‌، فوت آیت‌الله حکیم ‏‎ ‎‏و مرجعیت فعلی و امام صحبت کرد. به عنوان مرجع، اولین باری بود که ‏‎ ‎‏در یک مجمع عمومی کسی اسم امام را می‌برد. ایشان طوماری درآورد ‏‎ ‎‏که تعدادی از مدرسین حوزه علمیه قم، مرجعیت امام را تأیید کرده ‏‎ ‎‏بودند. از آن جمله‌: آیت‌الله منتظری‌، آیت‌الله ربانی شیرازی‌، آیت‌الله ‏‎ ‎‏انصاری شیرازی‌، آیت‌الله هاشم نوری‌، آیت‌الله محفوظی و آیت‌الله ‏‎ ‎‏سبحانی هم ظاهرا بودند؛ اینها کسانی بودند که اسامی آنها خوانده شد. ‏‎ ‎‏آقای مروارید اسامی را می‌خواند و می‌گفت‌: اینها مرجعیت و اعلمیت ‏‎ ‎‏امام را تأیید می‌کنند، اگر شما راجع به همه اینها اما و اگر داشته باشید و ‏‎ ‎‏بگویید که اینها خبره نیستند، در مورد دو نفر نمی‌توانید تشکیک بکنید: ‏‎ ‎‏یکی آیت‌الله منتظری و دیگری آیت‌الله ربانی شیرازی‌. ایشان به خصوص ‏‎ ‎‏روی آیت‌الله منتظری تأکید می‌کرد و می‌گفت‌: ایشان مرجع است، مجتهد ‏‎ ‎‏جامع‌‌الشرایط است و مرجعیت امام را مطرح می‌کند. به محض اینکه این ‏‎ ‎‏اطلاعیه خوانده شد صلوات جمعیت و درود بر خمینی در مسجد شروع ‏‎ ‎‏شد و مردم بیرون ریختند. ‏

‏وقتی به قم آمدم مشاهده کردم آن اطلاعیه در مدرسه فیضیه هم ‏‎ ‎‏نصب و هم کنده می‌شود. در تهران تشکیلاتی بود که اطلاعیه را چاپ ‏‎ ‎‏می‌کرد و در قم پخش می‌کرد. مطرح کردن مرجعیت امام اثر عظیمی ‏‎ ‎‏داشت‌. بعد از فوت آیت‌الله حکیم خیلی از مردم ایران‌، مسأله مرجعیت ‏‎ ‎‏امام را جدی گرفتند و به تقلید از امام پرداختند. ‏


کتابدهه پنجاهصفحه 13
‏بیش از همه آیت‌الله عبدالرحیم ربانی شیرازی‌، مرحوم آیت‌الله ‏‎ ‎‏سعیدی‏‎[5]‎‏، آیت‌الله حسینعلی منتظری و آیت‌الله علی مشکینی پی‌گیر بودند ‏‎ ‎‏و مرجعیت امام را مطرح می‌کردند. اطلاعیه‌‌هایی که پخش می‌شد بیشتر ‏‎ ‎‏از همه کارساز بود. در قم با شهرستانی‌ها جلساتی داشتیم‌، من در ‏‎ ‎‏جلسات مازندرانی‌ها شرکت می‌کردم‌. آنها اطلاعاتی از زندان‌ها و ‏‎ ‎‏شکنجه‌‌ها داشتند که در اختیار آقایان می‌گذاشتند. در تهران جلساتی بود ‏‎ ‎‏که شرکت می‌کردیم‌. در اینجا جلسات تفسیر قرآن ویژه گروه‌های ‏‎ ‎‏طرفدار امام بود. وقتی تفسیر می‌گفتند با انگیزه و با هدف بودند‏‏.‏

کتابدهه پنجاهصفحه 14

  • 1. در تاریخ 13 فروردین 1342/ 7 ذی القعده 1382، حضرت امام خمینی به مناسبت تهاجم  عوامل رژیم شاه به مدرسه فیضیه و ضرب و جرح مردم و طلاب خطاب به علمای تهران  فرمودند: «من اکنون قلب خود را برای سرنیزه های مأمورین شما حاضر کردم، ولی برای قبول  زورگویی ها و خضوع در مقابل جباری های شما حاضر نخواهم کرد. من به خواست خدا  احکام خدا را در هر موقع مناسبی بیان خواهم کرد و تا قلم در دست دارم کارهای مخالف  مصالح مملکت را برملا می کنم. اکنون یک چشم مسلمین بر دنیای خود، و چشم دیگرشان بر  دین خود گریان است. و حکومت چند ماهه شما با کارهایی که می کنید اقتصاد، زراعت،  صنعت، فرهنگ، و دیانت مملکت را به خطر انداخته و مملکت از هر جهت در شرف سقوط  است. خداوند تعالی اسلام و مسلمین را در پناه خود وقرآن حفظ فرماید.
  • 1. دهم فروردین 1340.
  • 2. آیت الله العظمی سید محسن حکیم در سال 1264 هجری شمسی در «بنت جبیل» منطقه ای  در لبنان دیده به جهان گشود. پدرش سید مهدی حکیم از مراجع بزرگ زمان خود بود که به  درخواست مردم لبنان از عراق به آن دیار رفت و ارشاد و هدایت جامعه آنجا را برعهده  گرفت.آیت الله حکیم در مقام مرجعیت تامه را صرف مبارزه با حاکمان جور کرد و در این زمینه  مرارت های زیادی را متحمل شد. پشتیبانی بی دریغ ایشان از مردم مسلمان ایران پس از واقعه  15 خرداد42 و حمله نظامیان شاه به مدرسه فیضیه هنوز از یاد نرفته است. ملاقات امام با آیت الله حکیم و این سخن امام که: «شما حرکت کنید، من نخستین کسی  هستم که از شما پیروی خواهدکرد» و تبسم و سکوت آیت الله حکیم، از جمله مسائل تاریخی  نهضت اسلامی در ایران است. آیت الله حکیم در این دیدار گفته بود: «من فکر نمی کنم اگر  انقلابی سازمان دهم کسی از من پیروی کند... بسیاری از مردم از ما اطاعت نمی کنند. آنها بنده  هوس های خویش اند.»حکیم که از بیماری سرطان رنج می برد، سرانجام در 27 ربیع الاول 1390 قمری 1348  هجری شمسی در خانه اش در بغداد به رحمت ایزدی پیوست.
  • 1. حجت الاسلام والمسلمین شیخ علی اصغر مروارید.
  • 1. آیت الله سید محمدرضا سعیدی از نامدارترین شاگردان حضرت امام خمینی(س) بود که  در حادثه 15 خرداد 1342 که منجر به دستگیری حضرت امام خمینی گردید، در کویت رژیم  شاه را به باد انتقاد گرفت و با ارسال نامه برای مراجع مقیم نجف آنان را از خطری که جان  امام را در ایران تهدید می کرد مطلع نمود. پس از چند ماه به قصد زیارت حضرت امام با لباس  مبدل وارد ایران شد و به دنبال تبعید ایشان از ترکیه به نجف، خود را به آنجا رسانید و برای  بهتر شناساندن امام به علما و مدرسین حوزه علمیه تلاش فراوانی کرد. او در مسیر مبارزه علیه  رژیم شاه بارها توسط ساواک تحت تعقیب قرار گرفت. دستگیر شد و ممنوع المنبر گردید.  آیت الله سعیدی ورود سرمایه گذاران امریکایی به ایران را خیانتی بزرگ تر از کاپیتولاسیون و  قراردادی استعماری تر ازتنباکو می دانست و با سخنان تند، نامه ها و بیانیه ها افشاگرانه رژیم شاه  را سخت به وحشت می انداخت. این بود که ساواک کمر به قتل او بست و در شامگاه 20  خردادماه 1349 او را در سلولش در زندان قزل قلعه با پیچیدن عمامه به دور گردنش به شهادت  رساندند.