فصل اول: خاطرات حجت الاسلام حسن حسن زاده کاشمری

مقابله رژیم با مجالس مذهبی و وعاظ

‏بعد از شهادت آقای سید محمد‌رضا سعیدی و متعاقب آن شهادت آقای ‏‎ ‎‏حسین غفاری خشونت رژیم شاه بیشتر شد؛ یعنی اولاً در کل کشور ‏‎ ‎‏روحانیونی که هوادار نهضت امام بودند به شدت تحت مراقبت و تحت ‏‎ ‎‏نظر قرار گرفتند، مساجد و منابر کلا تحت نظر بودند، از کسانی که ‏‎ ‎‏منبری دعوت می‌کردند تعهد می‌گرفتند که منبری نباید مسائل سیاسی را ‏‎ ‎‏مطرح بکند، بیشتر مردم می‌ترسیدند کسی را دعوت کنند که مسائل ‏‎ ‎‏سیاسی را مطرح کند. ‏

‏من بعد از اینکه در سال 54 از زندان آزاد شدم‌، دانشجویان دانشگاه ‏‎ ‎‏صنعتی آریامهر آن وقت، اصفهان آمدند و از من و از بچه‌‌های مبارز ‏‎ ‎‏دعوت کردند که آنجا سخنرانی کنیم‌. در مبارکه اصفهان اطلاعیه پخش ‏‎ ‎‏کردند که روحانی مبارز شکنجه‌دیده و زجرکشیده سخنرانی می‌کند. ماه ‏‎ ‎‏محرم بود و قرار شد جلسه داشته باشیم‌؛ ولی همان جلسه اول که ‏‎ ‎‏تشکیل شد 12 نفر آمدند، ده نفر پیرمرد دو نفر جوان‌. تعجب کردم‌؛ ‏‎ ‎‏یعنی مردم می‌فهمیدند، ترس و وحشت آن‌قدر در جامعه جا افتاده بود ‏‎ ‎‏که کمتر کسی جرأت می‌کرد با رژیم شاه درگیر شود. لذا تا می‌گفتی ما ‏‎ ‎‏مخالف رژیم شاه هستیم دیگر کسی پای منبر نمی‌آمد. جلسه دیگر منتفی ‏‎ ‎‏شد. مبارزه خیلی مشکل بود. ‏

‏ ‏


کتابدهه پنجاهصفحه 24
‏در آن سال‌ها به خصوص سال 53 تا 56 اوج شکنجه بود، اوج ‏‎ ‎‏اختناق بود و اوج وحشت و اضطراب بود‌. و مبارزات هنوز علنی نشده ‏‎ ‎‏بود. اما در سال 1356 وقتی فرزند ارشد امام آیت‌الله سید مصطفی ‏‎ ‎‏خمینی به طرز مشکوکی رحلت می‌کنند. رحلت یا شهادت آقا مصطفی‌ ‏‎ ‎‏زمینه این حرکت را بسیار تشدید کرد. ‏

‏حقیقت قضیه این است که در سال 53 تا 56 مبارزه خیلی سخت ‏‎ ‎‏بود؛ یعنی وقتی ما از زندان بیرون آمدیم‌، خیلی از مردم می‌ترسیدند با ما ‏‎ ‎‏تماس بگیرند؛ برخی از روحانیون‌، همین که می‌فهمیدند ما سابقه زندان ‏‎ ‎‏و درگیری با رژیم شاه را داریم‌، اصلا ما را به مساجدشان دعوت ‏‎ ‎‏نمی‌کردند یا اینکه اگر می‌رفتیم پذیرایی نمی‌کردند و درصد کمی از ‏‎ ‎‏مردم در مبارزه بودند؛ ولی شهادت آقا مصطفی باعث شد که یک مرتبه ‏‎ ‎‏این سد بشکند. ‏

 

کتابدهه پنجاهصفحه 25