در تهران و قم بازتاب درگذشت دکتر علی شریعتی بین طلاب جوان گسترده بود. تأسف میخوردند و متأثر بودند، ولی به دلیل اینکه کلاهی بود، روحانیون نمیتوانستند خیلی تظاهر کنند و از او حمایت نمایند؛ در تهران، و بعضی جاهای دیگر از سوی دانشگاهیان و اقشار دیگر برای او مجلس ختم برگزار گردید و صحبتهای روشنگرانه مطرح شد. مجالس ختم خوب بود و بازتاب خوبی در بین مردم داشت، مخصوصا شهادتش مطرح بود و میگفتند: شهید شده و لذا در دوران انقلاب ایشان را به عنوان شهید مطرح میکردند. [روی هم رفته شریعتی] در انقلاب و نهضت امام نیروی مثبتی بود.
مرحوم دکتر شریعتی یک جریان فکری راه انداخته بود که هویت مذهبی هم داشت و در بین جوانها، دانشجویان، دانشآموزان نفوذ کرده بود. دانشآموزان کتابهای دکتر شریعتی را میخواندند. کتاب «حسین
کتابدهه پنجاهصفحه 33
وارث آدم» و سخنرانی «علی تنهاست» خیلی اثر میکرد. «آری، اینچنین بود برادر» خیلی کارساز و کار راهانداز بود.
مشکل ما قبل از انقلاب راه انداختن جوانها بود و اینکه مطالعه را درباره اسلام و به خصوص انقلاب شروع کنند. تلقی از اسلام در بین روحانیون دو جور بود: عدهای اصلا با سیاست مخالف بودند و میگفتند ما در سیاست نباید دخالت بکنیم. الآن هم هستند، ما میخواستیم آن اسلامی را که انقلابگر است و امام منادی آن است مطرح کنیم. به همین خاطر سعی میکردیم کتاب به روستاها ببریم و بین تودههای مردم پخش کنیم. کتابهای دکتر شریعتی هم خیلی مختصر و مدون بود. یکی از کتابها ولایت فقیه حضرت امام بود که بایستی کسی میرفت و آن را تبیین و تفسیر میکرد. وقتی دست دانشآموز میدادی راه میافتاد و شور انقلابی پیدا میکرد. لذا مرگ دکتر شریعتی تأثیر بسیار عظیمی گذاشت؛ ولی در قم جلسهای برگزار نشد؛ چون مکلا بود و وجهه حوزوی نداشت؛ ولی در عین حال در بین مردم این اواخر کتابهایش برد فکری پیدا کرده بود و روحانیون روشنفکر هم از ایشان دفاع میکردند.
کتابدهه پنجاهصفحه 34