فصل اول: خاطرات حجت الاسلام حسن حسن زاده کاشمری

آزادی زندانیان سیاسی

‏تا سال 56، کم بودند کسانی که می‌فهمیدند کار ما چیست‌ و به همین ‏‎ ‎‏علت می‌ترسیدند با ما تماس بگیرند. البته مردم شدیداً مرعوب بودند و ‏‎ ‎‏فقط عده قلیلی نهضت را می‌فهمیدند و اینکه مبارزین چه کار می‌کنند. ‏‎ ‎‏در سال 57 که نهضت عمومی شد، استقبال شدید شد؛ یعنی در تمام ‏‎ ‎‏محافل و مجالس یکی از مواد قطعنامه راهپیمایان این بود که زندانیان ‏‎ ‎‏سیاسی باید آزاد شوند و این یکی از خواسته‌‌های عمومی در سرتاسر ‏‎ ‎‏کشور بود. ‏

‏در 19 بهمن قرار شد (آن شب من در زندان بودم‌) مجاهدین خلق و ‏‎ ‎‏فداییان خلق همه آزاد شوند. آنها برای بیرون رفتن از زندان با هم درگیر ‏‎ ‎‏شدند. مجاهدین خلق می‌گفتند: اول ما برویم و فداییان می‌گفتند: نه اول ‏‎ ‎‏باید ما برویم‌. در زندان با هم درگیر شدند. من هم می‌گفتم: درگیر ‏‎ ‎‏نشوید بد است‌. افراد زیادی برای استقبال پشت در زندان قصر آمده ‏‎ ‎‏بودند. ‏


کتابدهه پنجاهصفحه 46
‏درگیری اینها ادامه داشت‌. خدا رحمت کند مرحوم آیت‌الله مهدی ‏‎ ‎‏شاه آبادی را، به من فرمود که فلانی من فردا آب سرد روی همه اینها ‏‎ ‎‏می‌ریزم‌. آیت‌الله آقا شیخ مهدی شاه آبادی لباسش را پوشید و از زندان ‏‎ ‎‏بیرون آمد. جمعیت ایشان را بالای دست گرفتند و ایشان شروع کرد به ‏‎ ‎‏سخنرانی که ما زندانیان سیاسی پیرو خط امام هستیم و از امام پشتیبانی ‏‎ ‎‏می‌کنیم و... خلاصه استقبال از زندانیان سیاسی در آن سال‌ها خیلی ‏‎ ‎‏عجیب بود. من وقتی از آستارا می‌خواستم به تبریز بروم‌، مردم تا اردبیل ‏‎ ‎‏صف کشیده بودند و مسافت زیادی زندانیان روی دست مردم بودند. در ‏‎ ‎‏شهرستان ما هم جمعیت زیادی تا حدود 30 کیلومتری شهر با موتور و ‏‎ ‎‏دوچرخه و ماشین و... برای استقبال از زندانیان سیاسی آمده بودند. ‏

 

کتابدهه پنجاهصفحه 47