فصل دوم: خاطرات حجت الاسلام علی خاتمی

شکل گیری مرجعیت امام

‏پس از رحلت هر مرجعی، رسم بر این بود که بزرگان سیاسی و دینی ‏‎ ‎‏پیام‌های تسلیت خودشان را به مرجع تقلیدی که بعد از مرجع متوفی ‏‎ ‎‏اعلم بود، می‌دادند و به طور ضمنی و غیر مستقیم مرجع جدید را معرفی ‏‎ ‎‏می‌کردند. ‏

‏آیت‌الله بروجردی که از دنیا رفت‌، رجال سیاسی مملکت تصمیم ‏‎ ‎‏گرفتند که اولا مرجعیت را از ایران بیرون ببرند و ثانیا مرجعیت را از ‏‎ ‎‏حالت متمرکز در یک نفر خارج کنند. به همین دلیل شاه و بعضی از ‏‎ ‎‏سران به سه نفر از علما تلگراف تسلیت زدند. ‏

‏اول به آیت‌الله حکیم که در نجف بود تلگراف زدند. بعد به آیت‌الله ‏‎ ‎‏خوانساری که ساکن تهران بود و سومین پیام را به آقای شریعتمداری که ‏‎ ‎‏ساکن قم بود دادند و با این حرکت‌، هر دو سیاست را اعمال کردند. ‏

‏البته آیت‌الله حکیم و آیت‌الله خوانساری‌، کسانی نبودند که به رژیم ‏‎ ‎‏شاه چراغ سبزی نشان دهند. و اگر همه انرژی خود را روی آقای ‏‎ ‎

کتابدهه پنجاهصفحه 59
‏شریعتمداری هم می‌گذاشتند، موفق نمی‌شدند، زیرا ایشان نه مقبولیت ‏‎ ‎‏حوزوی داشت نه مردمی. ‏

‏عکس‌العمل مردم جالب بود. هر کس که مورد حمایت دربار قرار ‏‎ ‎‏می‌گرفت از چشم مردم می‌افتاد. رژیم چون این موضوع را می‌دانست آن ‏‎ ‎‏دو نفر را مطرح کرد. ‏

‏رفت و آمد‌ها به خانه آقای شریعتمداری شروع شد. عمال رژیم همه ‏‎ ‎‏تلاش می‌کردند تا قضیه جا بیفتد. ‏

‏امام از جمله شخصیت‌هایی بود که بر خلاف خواسته اطرافیانش که ‏‎ ‎‏اصرار داشتند هر چه زودتر مجلس ترحیم بگیرد امتناع می‌کرد و عملا ‏‎ ‎‏خودش را عقب کشید و اطرافیان و بیت‌اش را هم از این مسأله نهی ‏‎ ‎‏می‌کرد. ‏

‏اگر کسی بگوید امام برای مرجعیت خودش قدمی برنداشته‌، مطمئن ‏‎ ‎‏باشید که مبالغه نیست‌. ‏

‏آن روز‌ها تعداد زیادی به عنوان مجتهد جامع‌الشرایط مطرح بودند. ‏‎ ‎‏ولی کسانی که خودشان را بیشتر نشان می‌دادند، از این قرار بودند: ‏‎ ‎‏آیت‌الله سید عبدالهادی شیرازی‌، آیت‌الله گلپایگانی‌، آیت‌الله مرعشی ‏‎ ‎‏نجفی، آیت‌الله بهبهانی در اهواز، آیت‌الله میلانی‌، آیت‌الله خوانساری‌، ‏‎ ‎‏آیت‌الله شریعتمداری‌، و آیت‌الله حکیم‌. مکانیزم تعیین مرجعیت بدین ‏‎ ‎‏ترتیب بود که‌ هر کس اولین مجلس ترحیم را برای مرجع تقلید ‏‎ ‎‏می‌گرفت یا نماز میت را می‌خواند، به طور طبیعی اولویت داشت‌. ‏

 

کتابدهه پنجاهصفحه 60