فصل دوم: خاطرات حجت الاسلام علی خاتمی

انتقال و توزیع رساله امام به شهرها

‏با شهریه بسیار کمی که داشتم‌، رساله‌‌ها را می‌خریدم و به افراد هدیه ‏‎ ‎‏می‌دادم‌. بعضی‌‌ها هم پول می‌دادند، حتی بعضی‌‌ها هم پول بیشتر ‏‎ ‎‏می‌دادند، به بعضی‌‌ها هم مجانی رساله می‌دادیم‌. ‏

‏نحوه ارسال رساله‌‌ها بدین ترتیب بود که تعداد زیادی می‌خریدیم و ‏‎ ‎‏به صورت بسته‌‌های پنج تایی‌، می‌بستیم و اگر مقصد، ایستگاه قطار ‏‎ ‎‏داشت به وسیله توشه قطار می‌فرستادیم و یک دانه‌اش هم لو نمی‌رفت‌. ‏‎ ‎‏چون توشه‌دار‌ها معمولا کم‌سواد بودند. قبضی می‌نوشتند و دیگر به ‏‎ ‎‏محتوای محموله کاری نداشتند. ‏

‏یک روش دیگر توزیع رساله‌‌ها این بود که صفحه اول رساله آقایان ‏‎ ‎‏را جدا می‌کردیم و به رساله امام می‌چسباندیم‌. ‏

‏یادم هست‌، یک روز به کتابفروشی طباطبایی که جنب مدرسه فیضیه ‏‎ ‎‏است رفتم و گفتم هزار جلد رساله آقای بروجردی می‌خواهم‌. من را ‏‎ ‎‏صدا کرد و درگوشی گفت: هالو گیر آوردی‌؟ این کار‌ها را من یادتان ‏‎ ‎‏دادم‌. آدم اول نمی‌گوید هزارتا. بگو دوتا می‌خواهم بعد دوتای دیگر و ‏‎ ‎‏وقتی مطمئن شدی به طرف بگو ده‌‌تا و... می‌خواهم‌. ‏

‏دوستان دیگری هم در امر خرید و توزیع رساله همکاری می‌کردند. ‏‎ ‎‏مثل حاج تقی خلیل زاده که تو کار خرید و فروش زمین بود. برای ‏‎ ‎‏خرید رساله کمک می‌کرد و منبع مالی ما بود. ‏

‏ ‏

 

کتابدهه پنجاهصفحه 63