در اعلامیه محرم امام بعد از بسم الله الرحمن الرحیم این جمله آمده بود: «محرم ماه پیروزی خون بر شمشیر» که این جمله به مردم خیلی روحیه داد.
کتابدهه پنجاهصفحه 89
در محرم سال 57 عدهای از علما هم که تا آن زمان در تظاهرات شرکت نکرده بودند، به تظاهرات پیوستند. آیتالله واضعی، آیتالله نجفی و آیتالله فقاهتی از آن جمله بودند.
فرماندار نظامی زنجان فردی بود به نام تیمسار کمالی که به پیش آیتالله نجفی رفته و گفته بود ما نمیخواهیم به فلانی (پدر من) آسیبی برسد ولی چون پسرش شلوغ میکند، دودمانش را به باد میدهد.
آیت الله نجفی هم من را خواست و گفت اگر شما بخواهید در دهه اول محرم منبر بروید روز اول شما را میگیرند. بیا و برای دهه اول به جای دیگر برو. من هم گفتم: تازه اگر بگیرند، برمیگردم سر جای اول. ایشان گفت: از نظر شرعی درست نیست. بالاخره من در دهه اول محرم به روستای پهری واقع در بیست کیلومتری زنجان رفتم و آنجا را به یک کانون مبارزه تبدیل کردم. روز نهم محرم به زنجان برگشتم و سخنرانی کردم. آشیخ حسن بیات هم قطعنامه را خواند. بزرگترین تظاهرات همان روز بود و همه مردم آمده بودند.
از شب یازدهم میخواستم در دروازه ارک منبر بروم. وقتی میخواستم وارد مجلس شوم. دیدم مجلس طور دیگری است. اخویام
کتابدهه پنجاهصفحه 90
خودش را به من رساند و گفت: آمده بودند دستگیرت کنند، من دست به سرشان کردم. او همچنین گفت: دور مسجد نیرو گذاشتند. چون من قبلاً با فرماندار نظامی توافق کرده بودم که دهه محرم را در شهر نباشم و برخلاف توافق عمل شده بود، آمدند مرا بگیرند.
با این حال من سخنرانی را شروع کردم. وسط سخنرانی، بچهها برق را قطع کردند و من از در دیگر مسجد به پشت بام همسایه رفتم و از کوچه پشتی به وسیله یک نفتکش به ابهر رفتم.
آنها هم رفته بودند و از پدرم بازجویی کرده بودند. پدرم هم گفته بود همه در تظاهرات بودند، ایشان هم شرکت کرده بود. گفته بودند: نباید سخنرانی میکرد. پدرم گفته بود: خب بروید بگیریدش، از من چه میخواهید.
کتابدهه پنجاهصفحه 91