پس از فرار از زنجان در ابهر به منزل آسید معالم موسوی رفتم. آقای شکری، دهه محرم در این شهر سخنرانی کرده بود. قرار شد من با نام مستعار اسلامی منبر بروم. آسید موسوی گفت: بمان و همین جا منبر برو، کسی نمیتواند تو را از منزل ما بیرون کند.
چماقداران و طرفداران شاه در ابهر معروف بودند. ما هم با آقای شکری اولین تظاهرات را در شهر راه انداختیم. من شمشیری حمایل کرده بودم که عکسش را دارم. رفتیم جاده ترانزیت تهران ـ زنجان را بستیم.
بعد از آن تظاهرات به آسید جوادی ـ امام جمعه ابهر ـ اطلاع دادند که میخواهند من را بگیرند که از آنجا فرار کرده به کاشان رفتم. مدتی
کتابدهه پنجاهصفحه 91
در کاشان و آران ماندم و با نام مستعار سخنرانی کردم. حدود هشت روز در آران بودم.
با اضمحلال تدریجی رژیم من هم کمکم آفتابی شدم.
کتابدهه پنجاهصفحه 92