روز 22 بهمن که انقلاب در تهران پیروز شد، من در منزل آقای حاجی فراهنگپور بودم و سرود ایران، ایران، ایران، خون و مرگ و عصیان که از رادیو پخش میشد، گریه ما را در آورده بود.
ما لحظه به لحظه با تهران در تماس بودیم. اغلب دستورات از مدرسه رفاه گرفته میشد. هنوز پادگان تبریز مقاومت میکرد. مردم با چوبدستی نگهبانی میدادند. البته بین کمیته امام خمینی و کمیته شریعتمداری رقابت شدیدی وجود داشت. بنده به آیتالله قاضی گفتم که تیمسار بیدآبادی را احضار کند و از وی بخواهد پادگان را تحویل دهد. از
کتابدهه پنجاهصفحه 95
تهران خبر رسید که پادگان حـر تحویل آقای حسن لاهوتی گردید و قدرت انقلابیون تثبیت شده است.
مجاهدین خلق خیلی تلاش میکردند که ذهن آقای قاضی طباطبایی را به سمت خودشان جهت دهند. میگفتند: ما خیلی توان داریم. شما انتظامات شهر را به ما بدهید.
خصوصا موسی خیابانی که مرتب در رفت و آمد بود و بلوف میزد.
من به آقای قاضی گفتم: حاج آقا اینها بزرگشان که فتحاللهنژاد است و با هم زندان بودیم، چند روز قبل به من میگفت که دو تا کلت بیشتر نداریم که یکیشان هم سوزن ندارد. اینها چگونه میخواهند پادگان نظامی را در دست بگیرند. آقای قاضی هم گفت من انتظامات شهر را به نیروی هوایی میدهم.
مسئولیت انتظامات به سرهنگ اسکویی که از نیروی هوایی بود، داده شد. آقای دکتر سعید رجایی خراسانی که از اساتید مسلمان دانشگاه تبریز بود لیست 300 دانشجوی مسلمان را به ما داد و ما در هر کمیتهای 5 نفر از آنها را فرستادیم. با بیدآبادی هم صحبت کردیم و با صورتجلسهای که تنظیم کردیم 100 قبضه اسلحه تحویل گرفتیم و در اختیار کمیتههای شهری قرار دادیم.
کتابدهه پنجاهصفحه 96