فصل سوم: خاطرات حجت الاسلام محمدکاظم شکری

شروع مجدد فعالیت های انقلابی در فیضیه

‏پس از آزادی از زندان وارد حوزه شدم. بچه‌‌های انقلابی و طرفدار امام، ‏‎ ‎‏روی من حساب باز کردند و در جرگه خودشان قرار دادند. ‏

‏روز سوم خرداد سال52 به مناسبت سالگرد شهادت آیت‌الله سعیدی ‏‎ ‎‏در فیضیه جلسه‌ای گذاشتیم. آقایان علما نشستند، طلبه‌‌ها جمع شدند. در ‏‎ ‎‏شمال فیضیه زیلو انداختیم‌، قرآن پخش کردیم و من شروع به شعار دادن ‏‎ ‎‏کردم‌، از شهدای فدائیان اسلام یادی کردم‌. برای شهدای فیضیه‌، سعیدی‌، ‏‎ ‎‏بخارایی‌، هرندی‌، صادق امانی صلوات فرستادیم‌. پلیس از پشت بام، ‏‎ ‎‏فیضیه را محاصره کرده بود و ما هم بی‌اعتنا کار خودمان را می‌کردیم‌. ‏

‏مجلس که تمام شد، من فهمیدم که لو رفته‌ام‌. پیراهن بلند عربی ‏‎ ‎‏پوشیده بودم و رویش لباس ساده و لباده‌ای‌، سریع به طرف توالت‌های ‏‎ ‎‏فیضیه رفتم و تا آنجا برسم لباده را درآورده به یکی از هم‌حجره‌ای‌‌ها ‏‎ ‎‏دادم‌. عینکم را برداشتم و آماده شدم برای وضو گرفتن‌. مأموری که ‏‎ ‎‏می‌خواست مرا دستگیر کند نتوانست تشخیص دهد و من جان سالم به ‏‎ ‎‏در بردم‌. ‏

 

کتابدهه پنجاهصفحه 119