فصل سوم: خاطرات حجت الاسلام محمدکاظم شکری

انتقال به زندان قزل قلعه

‏از قم به قزل‌قلعه منتقل شدیم‌. دو سه روزی در انفرادی بودیم که  بعداً ‏‎ ‎‏من را به عمومی آوردند. ‏

‏در زندان قزل‌قلعه‌، محل اختفای رادیوی بچه‌‌ها و همچنین جزوات ‏‎ ‎‏لو رفت‌. بچه‌‌ها را سخت تنبیه کردند. گفتند: بروید داخل اتاق‌هایتان تا ‏‎ ‎‏مسأله مهمی را برای‌تان بگوئیم‌. سران ساواک با بازجو‌ها به همراه یک ‏‎ ‎‏رنجر قد بلند و قوی هیکل ورزیده وارد شدند. چند تا از بچه‌ها را صدا ‏‎ ‎‏کردند. یکی از آنها مهدی یخچالیان بود، دیگری مهدی ربانی و طلبه‌ای ‏‎ ‎‏به نام الهی و همچنین طلبه دیگری به نام حسینعلی داوودی دهکردی که ‏‎ ‎‏به وسط اتاق آوردند. لباس پایین تنه‌شان را در آورند. رنجر با کابل به ‏‎ ‎‏جان این‌ها افتاد. هر کابلی که می‌زد دو برابر ضخامت آن جایش باد ‏‎ ‎‏می‌کرد. مهدی ربانی نزدیک ده روز خون ادرار می‌کرد. پس از آن زندان ‏‎ ‎‏قزل‌قلعه را تخلیه کردند. عده‌ای را به زندان اوین و تعدادی را هم به ‏‎ ‎‏زندان قصر منتقل کردند. من هم جزو قصری‌ها بودم‌. ‏

 

کتابدهه پنجاهصفحه 123