فصل سوم: خاطرات حجت الاسلام محمدکاظم شکری

سال 54 و سالگرد 15 خرداد

‏سال 1354 به مناسبت سالگرد 15 خرداد آقای شیخ احمد کروبی چند ‏‎ ‎‏روزی در مدرسه فیضیه اقامت گزید و هر روز نشسته یا ایستاده ‏‎ ‎‏سخنرانی می‌کرد و رژیم پهلوی را به رژیم یزیدی تشبیه می‌کرد. ‏‎ ‎‏صحبت‌های ایشان تا به پانزدهم ادامه پیدا کرد. ‏

‏روز 15 خرداد سخنرانی داغی کرد، این جرقه‌ای بود برای حوادث ‏‎ ‎‏جدید. ‏

‏همان سال تعدادی از بچه‌‌ها را در زندان اعدام کردند و گفتند در ‏‎ ‎‏حال فرار کشته شدند. ما برای بچه‌‌های مذهبی فاتحه گذاشتیم بعد هم ‏‎ ‎‏آقای کروبی سخنرانی کرد. بچه‌‌ها تصمیم گرفتند داخل فیضیه یک ‏‎ ‎

کتابدهه پنجاهصفحه 133
‏تظاهراتی داشته باشند. آقایان نیک‌آبادی و شهید سلیمی خیلی فعال ‏‎ ‎‏بودند. خواستیم بیرون بیائیم مدرسه محاصره بود، برگشتیم و پراکنده ‏‎ ‎‏شدیم‌. چون جلوی در محاصره بود از پشت بام طرف رودخانه بیرون ‏‎ ‎‏پریدیم و به خانه رفتیم‌. فردا دوباره از در وارد شدیم و تظاهرات به راه ‏‎ ‎‏انداختیم‌. محاصره بیشتر شد و باز با لطایف‌الحیلی بیرون زدیم‌. مأمورین ‏‎ ‎‏دیگر نمی‌گذاشتند کسی بیرون بیاید یا وارد شود. چون می‌دانستند اگر ‏‎ ‎‏درگیری شود چه پیش می‌آید. عده‌ای نگهبانی می‌دادند و تعدادی از ‏‎ ‎‏بچه‌‌ها هم به خانه علما و مراجع می‌رفتند تا از فشار رژیم بکاهند. ‏

‏بچه‌‌ها با پرچم قرمز به بالای بام فیضیه رفتند و آنها را نصب کردند ‏‎ ‎‏به علامت و به یاد پرچم قرمز سالار شهیدان و اینکه خون شهیدان 15 ‏‎ ‎‏خرداد هنوز می‌جوشد. رژیم هم روی آن پرچم قرمز مانور می‌داد که ‏‎ ‎‏اینها با پرچم کمونیستی تظاهرات می‌کنند و مارکسیست‌های اسلامی در ‏‎ ‎‏فیضیه رخنه کرده‌اند‌. به همین دلیل زمینه را برای هجوم پلیس فراهم ‏‎ ‎‏می‌کردند و سرانجام تعدادی را با همین دلیل دستگیر کردند و با خود ‏‎ ‎‏بردند. ‏

‏ما هم برای حمایت از طلبه‌‌ها به خانه علما رفتیم‌. یک اطلاعیه‌ای را ‏‎ ‎‏پیش‌نویس کردیم که علما آن را امضا کنند. متن خیلی تند بود. ‏

‏خدمت علمای طراز اول رفتیم‌. گفتند، همه رفتند خانه علامه ‏‎ ‎‏طباطبایی. آیت‌الله شریعتمداری، آیت‌الله گلپایگانی‌، آیت‌الله مرتضی ‏‎ ‎‏حائری‌، آیت‌الله مرعشی نجفی و خود علامه بودند. جلسه‌ای گذاشته ‏‎ ‎‏بودند که ببینند نسبت به اتفاق افتاده چه کنند. ‏

‏ما صحبت را شروع کردیم که امروز طلبه‌‌ها را دارند به اسم ‏‎ ‎‏مارکسیسم اسلامی دستگیر می‌کنند و نهضت را خدشه‌دار می‌کنند. به ‏‎ ‎

کتابدهه پنجاهصفحه 134
‏طلاب جسارت می‌کنند. حداقل تقاضایی که از شما بزرگان داریم این ‏‎ ‎‏است که اطلاعیه را امضا کنید. ‏

‏آیت‌الله شریعتمداری گفت‌: هویت تک‌تک این دستگیر‌شدگان را ‏‎ ‎‏بدهید به دو تا از علمای درجه یک حوزه مثل آیت‌الله مکارم شیرازی‌، ‏‎ ‎‏آیت‌الله جعفر سبحانی تا اینها را تأیید کنند تا من امضا کنم‌. البته این ‏‎ ‎‏محال بود و نمی‌شد هویت تک‌تک را کشف کرد. ‏

‏ما هم گفتیم این باید امضا شود. الآن حیثیت طلبه‌‌ها و فیضیه در خطر ‏‎ ‎‏است بالاخره مسئولیت بزرگ دفاع از حوزه در دست شماست‌. اگر ‏‎ ‎‏نمی‌توانید بگذارید کسی که اهلش است بردارد. یک حرف خیلی تندی ‏‎ ‎‏بود که ما در آن جمع زدیم‌. اول آقای شریعتمداری و بعد آقای ‏‎ ‎‏گلپایگانی بلند شدند و رفتند‌. ما، آقای مرعشی نجفی و شیخ مرتضی ‏‎ ‎‏حایری‏‎[1]‎ ‏ را نشاندیم و با آنها صمیمی‌تر صحبت کردیم‌. آقای حایری ‏‎ ‎‏گفت‌: من به دنبال حفظ حوزه هستم؛ اگر بخواهم امضاکنم حوزه کاملا ‏‎ ‎‏از هم می‌پاشد. ‏

‏من قبلا‏‎[2]‎‏ در جریان زندان قزل‌قلعه که اتفاق افتاده بود و ضرب و ‏‎ ‎‏شتم و شکنجه بچه‌‌ها و قصه مهدی ربانی و آن ادرار کردنش را به آقای ‏‎ ‎‏حائری گفته بودم‌. وضعیت زندان را تشریح کرده بودم و ایشان خیلی ‏‎ ‎‏متأثر شده بود. من را شناخت‌، گفت: تو همان کسی نیستی که آن روز در ‏‎ ‎‏ارتباط با وضعیت زندان توضیح دادی‌؟ گفتم‌: چرا. گفت‌: من امضا ‏‎ ‎‏می‌کنم‌، آقای نجفی هم امضا کرد. دو نفر امضا کردند. اگر می‌توانستیم ‏‎ ‎‏آنرا تکثیر کنیم کار بزرگی کرده بودیم‌. اما من یقین کردم که دیگر لو ‏‎ ‎

کتابدهه پنجاهصفحه 135
‏رفته‌ام‌ چون قبل از اینکه به این مکان بیاییم‌، سخنرانی تندی هم در خانه ‏‎ ‎‏آقای شیرازی‌ کرده بودم‌. ‏

‏پیش‌نویس اعلامیه‌‌ها در جیبم بود. از منزل علامه که‌ بیرون آمدم ‏‎ ‎‏پیش‌نویس را جلوی، جمع پاره کردم‌. البته پاکنویس را که خودم تهیه ‏‎ ‎‏کرده بودم به یکی از بچه‌‌ها به نام عباس حسینی سپردم تا تکثیر کند. ‏

‏عصر نوزدهم خرداد من خانه پدر خانمم بودم‌. رفتم در را ببندم‌، ‏‎ ‎‏دیدم خانه در محاصره است‌. جلو در، یکی از ساواکی‌ها من را شناخت‌. ‏‎ ‎‏حمله کرد به در که نگذارد بسته شود، من هم نامردی نکردم در را ‏‎ ‎‏محکم فشار دادم و مشتی محکم در دهنش کوبیدم‌. بقیه به کمکش آمدند ‏‎ ‎‏و نتوانستم در را ببندم و دستگیر شدم‌. ‏

 

کتابدهه پنجاهصفحه 136

  • 1. فرزند حاج شیخ عبدالکریم حائری مؤسس حوزه علمیه قم و استاد حضرت امام  خمینی(س).
  • 2. سال 1352 بعد از آزادی از زندان .