فصل سوم: خاطرات حجت الاسلام محمدکاظم شکری

خاطرات شب های قم (حکومت نظامی)

‏با محمد منتظری و بچه‌‌های کوچه رهبر، آتش روشن کرده بودیم و مرگ ‏‎ ‎‏بر شاه می‌گفتیم‌. [یکی از دوستان] را گذاشته بودیم سر کوچه که هر ‏‎ ‎

کتابدهه پنجاهصفحه 146
‏وقت نیرو‌های حکومت نظامی آمدند غافلگیر نشویم‌. کوچه رهبر دو راه ‏‎ ‎‏داشت‌. از راه دیگر ریوی ارتشی وارد شد ما هم توی خانه‌‌ها فرار کردیم‌. ‏‎ ‎‏شروع به تیر‌اندازی می‌کردند و در‌ها را می‌کوبیدند که باز کنید، ما ببینیم ‏‎ ‎‏کی هستید. آنها جرأت نداشتند بیرون بیایند. چون توی خانه‌‌ها سه راهی ‏‎ ‎‏و مواد منفجره بود و چند شب قبل هم یکی از ساواکی‌‌ها به وسیله سه ‏‎ ‎‏راهی کشته شده بود. در روز 3 بهمن سه راهی‌‌ها منفجر شد و آقایان ‏‎ ‎‏حق‌بین و نیکونام و داماد آقای مؤمنی کشته شد. ‏

 

کتابدهه پنجاهصفحه 147