فصل چهارم: خاطرات حسن ملک

تصرف پادگان عشرت‏آباد

‏در آن ده روزی که درگیری های انقلا بی به اوج خود رسیده بود، یک ‏‎ ‎‏روز برای دیدن امام به مدرسه رفاه‏‏ رفتم و از آن پس هر روز در خیابان ‏‎ ‎‏همراه مردم بودم و اسلحه هم نداشتم؛ یعنی توی انقلاب من هیچگاه ‏‎ ‎‏اسلحه نداشتم مگر روز 22 بهمن که در میدان ارک بودم و 17 نفر از ‏‎ ‎‏بچه ها تیر خورده بودند و آنها را از روی زمین بلند می کردیم و داخل ‏‎ ‎‏ماشین می گذاشتیم و آنها را می بردند. بعد ساواکی هایی را که آنجا بودند ‏‎ ‎‏گرفتیم، آنها را داخل مینی بوس کردیم و به سمت مسجد فرستادیم و تا ‏‎ ‎‏حدود ساعت 2-1 بعدازظهر آنجا ماندم. سپس به سمت عشرت آباد ‏‎ ‎‏آمدم، که شنیدم ساواکی ها به هتل اوین‏‏ ریخته و آنجا را گرفته اند و ‏‎ ‎‏تیراندازی می کنند. به سمت پادگان عشرت آباد‏‏ رفتیم. وقتی می خواستیم ‏‎ ‎

کتابخاطرات مبارزه و زندانصفحه 197
‏از بالا ی دیوار وارد پادگان شویم گفتند: همه جا مین گذاری شده، داخل ‏‎ ‎‏نشوید؛ تا اینکه گربه ای از بالای دیوار به داخل پادگان پرید و هیچ ‏‎ ‎‏مسأله ای پیش نیامد. ما حمله کردیم و از دیوار وارد پادگان شدیم. ‏‎ ‎‏پشت بام پادگان شیروانی بود. گفتم که باید زیر این شیروانی ها چیزی ‏‎ ‎‏پنهان شده باشد. وقتی قسمتی از آنجا را سوراخ کردم دیدم که بله، آنجا ‏‎ ‎‏انبار اسلحه است. همه جور اسلحه ای آنجا یافت می شد. از آنجا ‏‎ ‎‏اسلحه ها را پایین ریختم و بین بچه ها پخش کردم. از بالای شیروانی که ‏‎ ‎‏پایین آمدم، هیچ اسلحه ای برایم نمانده بود و دست خالی ماندم. فقط ‏‎ ‎‏یک سرنیزه برایم باقی مانده بود. شب بود که به خانه بازگشتم.‏

 

کتابخاطرات مبارزه و زندانصفحه 198