فصل چهارم: خاطرات حسن ملک

اعتصاب غذا

‏در زندان قزل حصار‏‏ بچه ها می گفتند که یا باید برای غذا اعتصاب کنیم و ‏‎ ‎‏نخوریم و یا اینکه زندان را به دست بگیریم و غذا بپزیم، چون غذایی که ‏‎ ‎‏اینها درست می کنند مناسب حال ما نیست و مسائل بهداشتی را رعایت ‏‎ ‎‏نمی کنند. وقتی دست به اعتصاب غذا زدیم و درخواستهایمان را دادیم، ‏‎ ‎‏بعضی از بچه ها را کتک زدند که شما چه می خواهید. گفتیم خواسته های ‏‎ ‎‏ما را برآورده کنید ما اعتصاب نمی کنیم. گفتند: "خواسته هایتان چیست؟ "  ‏‎ ‎‏ما هم نوشتیم و دادیم که آشپزخانه باید دست خودمان باشد، باشگاه تان ‏‎ ‎‏باید هفته ای یکی- دو روز دست ما باشد، نباید ما را جدا از زندانی های ‏‎ ‎‏عادی بدانید. به هر صورت ما هم زندانی هستیم و نباید امکانات را از ما ‏‎ ‎‏دریغ کنید.‏

‏قبول کردند که امکانات بیشتری را در اختیارمان قرار دهند. از طرفی ‏‎ ‎‏فعالیت و تظاهرات مردم هم بیرون از زندان بیشتر شده بود و این باعث ‏‎ ‎‏دلگرمی ما بود. به همین خاطر فشار بیشتری به مسئولین زندان ‏‎ ‎‏می آوردیم تا امکانات لا زم را در اختیار ما قرار دهند.‏

‏قرار شد روزی 3 نفراز بچه ها برای غذا پختن به آشپزخانه بروند و به ‏‎ ‎‏این ترتیب آشپزخانه به دست ما افتاد و هفته ای دو بار هم باشگاه را در ‏‎ ‎‏اختیار ما می گذاشتند تا ورزش کنیم و دیدیم که این زندان نسبت به قبلی ‏‎ ‎‏امکانات بیشتری دارد.‏

 

کتابخاطرات مبارزه و زندانصفحه 192