فصل چهارم: خاطرات حسن ملک

تأمین هزینه خانواده در ایام زندان

‏پیش از آنکه دستگیر شوم، مقداری پول نزد فردی به نام کریمی که اهل ‏‎ ‎‏همدان‏‏ و مصالح فروش بود و با هم دوست بودیم و رفت و آمد ‏‎ ‎‏خانوادگی داشتیم گذاشته بودم. به او گفته بودم اگر روزی من گرفتار ‏‎ ‎‏شدم شما این پول را به بچه های من بده، که بتوانند امرار معاش کنند و ‏‎ ‎‏چند ماهی را با آن بگذرانند. بعد از آن هم خدا ارحم الراحمین است و ‏‎ ‎‏خودش کمک می کند. در آن مدت مردم هم به خانواده ام کمک می کردند.‏

 

کتابخاطرات مبارزه و زندانصفحه 184