فصل چهارم: خاطرات حسن ملک

لو رفتن جمال شریف زاده

‏وضعیت به همین منوال ادامه یافت تا وقتی که به داماد خانواده آقای ‏‎ ‎‏شریف زاده‏‏ که راننده بچه های شاه‏‏ بود وعده داده شد که ما صد هزار ‏‎ ‎‏تومان به تو می دهیم تا شریف زاده را زنده تحویل ما بدهی. ما هم قول ‏‎ ‎‏می دهیم که او را نکشیم.‏

‏قضیه لو رفتن جمال هم از آنجا ناشی شد که مریم قره باغی‏‏ را که ‏‎ ‎

کتابخاطرات مبارزه و زندانصفحه 171
‏دختر پیش نمازی در میدان شوش‏‏ بود و خودش عضو سازمان مجاهدین ‏‎ ‎‏بود گرفته بودند و او نتوانسته بود زیر شکنجه طاقت بیاورد و جمال را ‏‎ ‎‏لو داده بود، خانه ما را هم لو داده بود منتهی قدری طول کشید تا من زن ‏‎ ‎‏و بچه ام را مخفی کردم.‏

‏بعد از لو رفتن من و جمال بود که یک شب پدر جمال و دامادشان ‏‎ ‎‏به بهانه تعمیر خانه شان نزد من آمدند تا از حال جمال با خبر شوند و ‏‎ ‎‏ببینند که پیش من است یا خیر. در حالی که جمال از پیش من رفته بود ‏‎ ‎‏و گاهی نیمه شبها می آمد و به من سر می زد و می رفت و اگر اسلحه یا ‏‎ ‎‏وسیله دیگری می خواست با خود می برد. به هر حال آنها اصرار داشتند ‏‎ ‎‏که بفهمند جمال کجاست ولی من پافشاری کردم و گفتم که هیچ ‏‎ ‎‏اطلاعی از او ندارم (چون نمی خواستم داماد آنها به مبارزات من پی ‏‎ ‎‏ببرد.) به همراه آنها به خانه دامادشان که حوالی کاخ نیاوران‏‏ بود رفتیم. ‏‎ ‎‏صحبتهایی راجع به تعمیرِ خانه کردند ولی همه اش بهانه بود چرا که ‏‎ ‎‏می خواستند صحبتی از من راجع به جمال بشنوند.‏

‏بعد از آن ماجرا باز هم جمال به من سر می زد تا اینکه یک شب آمد ‏‎ ‎‏و گفت: "دیگر باید مخفی شوی چون مریم که با من به خانه تو می آمد ‏‎ ‎‏ما را لو داده و صلا ح نیست که اینجا بمانید. " من که وضعیت را اینگونه ‏‎ ‎‏دیدم پرونده بچه ها را از مدرسه گرفتم (آن زمان سه فرزند داشتم) و ‏‎ ‎‏خانه را رها کرده و به همراه زن و فرزندانم راهی قم‏‏ شدیم. بعد از مدتی ‏‎ ‎‏جمال که هنوز با من در ارتباط بود (او خودش ماشینی گرفت و من را ‏‎ ‎‏به همراه خانواده ام به قم برد) پیشِ من آمد و گفت: "حاجی وضع من ‏‎ ‎‏خیلی خراب شده است. چون دامادمان که قرار بود به بندر برود و ‏‎ ‎‏ماشینی برای دربار بیاورد من را در قم دید، می ترسم دیگر نتوانم اینجا ‏‎ ‎

کتابخاطرات مبارزه و زندانصفحه 172
‏بیایم. شما هم بهتراست خانه دیگری بگیرید و از اینجا بروید تا بعد که ‏‎ ‎‏من بتوانم شما را پیدا کنم." گفتم: "ما همین جا می مانیم تا دفعه دیگر که ‏‎ ‎‏شما آمدید با هم به منزل دیگری برویم که شما هم مکان ما را بدانید." ‏‎ ‎‏قبول کرد و رفت. فردا شب جمال پیش من آمد و با هم به میدان امام ‏‎ ‎‏حسین(ع)‏‏ و خیابان شهرستانی‏‏ رفتیم و دو اتاق اجاره کردیم.‏

 

کتابخاطرات مبارزه و زندانصفحه 173