فصل سوم: خاطرات علی محمدآقا

همکاری با دفتر جمعیت حقوق بشر

‏بعد از آزادی به حسینیه ارشاد‏‏ رفتم. آنجا مهدی بازرگان‏‏ دفتر جمعیت ‏‎ ‎‏حقوق بشر داشت. من دفتردار شدم. آنجا یک دستگاه زیراکس داشتیم ‏‎ ‎‏که وقتی اطلا عیه های امام از نجف‏‏ می رسید به وسیلهِ آن تکثیر و توزیع ‏‎ ‎‏می کردیم.‏

‏چندی بعد با کمبود کاغذ مواجه شدیم. به کسانی که به جلسه ‏‎ ‎‏می آمدند یا برای نوشتن نامه به حقوق بشر برای آزادی فرزندانشان ‏‎ ‎

کتابخاطرات مبارزه و زندانصفحه 159
‏مراجعه می کردند، می گفتیم یک بسته کاغذ بخرد و بیاورد. خودمان هم ‏‎ ‎‏یاد گرفته بودیم با دستگاه زیراکس کار کنیم. دایم مصرف کاغذ داشتیم. ‏‎ ‎‏جزوهِ جنگ های چریکی و درگیری های خیابانی تکثیر می کردیم. اکثراً ‏‎ ‎‏کارهای انتشاراتی انجام می دادیم، شاید بیشترین وقت من در تکثیر ‏‎ ‎‏اطلاعیه ها می گذشت. خیلی از نامه های پدر و مادرهای زندانیان را ‏‎ ‎‏تحویل می گرفتیم و به کمیته می دادیم، کمیته هم به حقوق بشر می داد. ‏‎ ‎‏فعالیتمان خیلی زیاد بود. گاهی اوقات شبها در دفتر می خوابیدم. مکان ‏‎ ‎‏دفتر رو به روی حسینیه بود. آن موقع می گفتم جنگی است که شروع شده ‏‎ ‎‏و اینها دست از سرِ ملت بر نمی دارند. مردم باید از همین الآن به فکر ‏‎ ‎‏آذوقه و نفت باشند. طریقهِ درست کردن کوکتل مولوتف را در جزوه ها ‏‎ ‎‏شرح می دادیم. یا جزوه هایی می دادیم که در یک اتاق با هم بنشینید، پتو ‏‎ ‎‏روی خودتان بیندازید، لباس گرم بپوشید که بتوان به حرکتهای مردمی ‏‎ ‎‏عمق داد.‏

 

کتابخاطرات مبارزه و زندانصفحه 160