فصل سوم: خاطرات علی محمدآقا

ملی کشی

‏از آن زمان «ملّی کِشی» شروع شد. خیلی از بچه هایی که دوران زندانشان ‏‎ ‎‏تمام شده بود را آزاد نمی کردند و همه را تا سال 57 نگه داشتند. زندان ‏‎ ‎‏اوین‏‏ پر شده بود از ملّی کِشی. هر کس این جا [زندان قصر‏‏] زندانش ‏‎ ‎‏تمام می شد، به اوین منتقلش می کردند. محمدعلی رجایی‏‏ هم آنجا بود. ‏‎ ‎‏فیض الله قشلاقی‏‏ هم بود. او به هر کسی می رسید می گفت: فلانی، تو ‏‎ ‎‏کارهای می شوی. او وقتی رجایی را می دید می گفت: تو به درد رئیس ‏‎ ‎‏جمهوری می خوری و به دیگری می گفت: تو باید به صدا و سیما بروی. ‏‎ ‎‏از قضا آن شخص بعد از انقلاب به صدا و سیما رفت.‏

 

کتابخاطرات مبارزه و زندانصفحه 156