فصل سوم: خاطرات علی محمدآقا

اعدام 10 نفر از زندانیان

‏روزی محرری‏‏ آمد و گفت: "از امروز هر یک نفری که بیرون ترور شود، ‏‎ ‎‏به جای آن ده نفر از شما را اعدام می کنیم." علناً این حرف را به ما ‏‎ ‎‏گفت. وقتی زندی پور ترور شد، شبش آمدند ده نفر از جمله بیژن ‏‎ ‎‏جزنی‏‏، مصطفی خوشدل‏‏، کاظم ذوالانوار‏‏ و... را به چیتگر بردند و همان ‏‎ ‎‏جا اعدام کردند. بعد آمدند و به ما گفتند که این افراد در حین انتقال از ‏‎ ‎‏زندان به زندانی دیگر، می خواستند از مینی بوس پایین بپرند و فرار کنند ‏‎ ‎‏و ما آنها را به گلوله بستیم.‏

‏فردای آن روز آمدند و گفتند: این اولین چشمهاش بود. از این به بعد هر ‏‎ ‎‏تروری که خارج از زندان انجام شود، ما ده نفر از شما را می کشیم. افراد ‏‎ ‎‏سرشناس را از مذهبی ها و چپی ها و راستی ها انتخاب می کنیم و ‏‎ ‎‏اعدامشان می کنیم.‏

‏زینال حقانی از بچه های شیراز‏‏ بود. او آدم ساکتی بود. ولی وقتی در ‏‎ ‎‏زندان راه می رفت مشخص بود که پست بالا یی دارد. قصد داشتند برنامهِ ‏‎ ‎‏صبحگاه بگذارند، یکی از کسانی که خیلی سفت و محکم حرف می زد، ‏‎ ‎‏همین حقانی بود. یک روز صبح بازجویی به او گفت: "یک سال به تو ‏‎ ‎

کتابخاطرات مبارزه و زندانصفحه 155
‏زندانی دادند و ما حرفی از تو نشنیدیم. ولی مطمئن باش تا زمان سفید ‏‎ ‎‏شدن موهایت اینجا هستی. ما می دانیم که تو کاره ای هستی".‏

 

کتابخاطرات مبارزه و زندانصفحه 156