فصل سوم: خاطرات علی محمدآقا

نحوه مبادله اخبار

‏خبرهای بیرون از زندان به عناوین مختلف وارد زندان می شد. یکی از ‏‎ ‎‏آنها، پاسبانها بودند. به همین دلیل دائماً آنها را عوض می کردند تا ‏‎ ‎‏زندانی ها با آنها رفیق نشوند؛ ولی پاسبان وقتی می پرسید که بچه ها چه ‏‎ ‎‏کاره هستند، آنها می گفتند که پزشک، مهندس، بازاری و... هستیم او ‏‎ ‎‏متوجه می شد که همه افراد وارسته ای هستند و برایش تضاد فکری ایجاد ‏‎ ‎‏می شد. فکرش دچار مشکل می شد و می گفت اینها قاچاقچی و دزد ‏‎ ‎

کتابخاطرات مبارزه و زندانصفحه 153
‏نیستند، آدمهای سالمی هستند و بعد از آن بود که با آنها رابطه خوبی ‏‎ ‎‏برقرار می کرد و خبرهای بیرون را به آنان می رساند. مثلا فلان جا ‏‎ ‎‏درگیری شده و چهار نفر کشته شده اند و... یک سری خبرها را هم ‏‎ ‎‏خانواده ها می رساندند، از طریق نوشته و یا به نحو دیگر. مثلا لباس ‏‎ ‎‏می دادند و در جایی از لباس اطلاعات می نوشتند. گاهی اوقات ما بهتر از ‏‎ ‎‏بیرون اطلاعات و اخبار داشتیم. البته سعی می کردیم این خبرها زیاد ‏‎ ‎‏پخش نشود. اطلاعات هم داخل زندان می آمد و هم از داخل بیرون ‏‎ ‎‏می رفت.‏

 

کتابخاطرات مبارزه و زندانصفحه 154