فصل سوم: خاطرات علی محمدآقا

خلا‏قیت زندانیان

‏در زندان هر کس هنری داشت کارش را انجام می داد. مثلا آقای اشجع‏‏ ‏‎ ‎‏خیلی زحمت می کشید. معمولا پنیر در زندان مصرف چندانی نداشت. به ‏‎ ‎‏اندازه دویست نفر به ما پنیر قالبی می دادند. بعد از گذشت یک هفته، سه  ‏‎ ‎

کتابخاطرات مبارزه و زندانصفحه 152
‏- چهار سطل پنیر زیاد می آمد و خراب می شد. آقای اشجع با این پنیرها ‏‎ ‎‏آشی درست می کرد به نام «آش پنیر» شخص دیگری پنیرها را داخل ‏‎ ‎‏سطل می ریخت داخل سطل و می زد و از آن کره می گرفت. می گفت: ‏‎ ‎‏ کره ای را که می خورید من از این پنیرها می گیرم. بچه ها ابتدا ابتکار ‏‎ ‎‏خاصی انجام می دادند. مثلا با نان هایی که اضافه می آمد، حلیم درست ‏‎ ‎‏می کردند. خلا قیتها زیاد بود. از یک امکان و وسیلهِ ابتدایی، محصول ‏‎ ‎‏خوبی به دست می آوردند. اینها طوری بود که آدم دعا می کرد وارد ‏‎ ‎‏جامعه شود و برای مردم به حرکت هایی تبدیل شود.‏

 

کتابخاطرات مبارزه و زندانصفحه 153