فصل سوم: خاطرات علی محمدآقا

مبارزات حاجی شعبانی

‏حاجی شعبانی‏‏ یکی از افرادی بود که در انقلا ب خیلی از خودش مایه ‏‎ ‎‏گذاشت. ترشی فروش بود. به خاطر همین زندگی ساده سازمان روی ‏‎ ‎‏امکانات او خیلی سرمایه گذاری کرد. او یک موتور داشت که ترشی ها را ‏‎ ‎‏روی آن می گذاشت و می برد. هر جا که ترور می کردند، حاجی موتورش ‏‎ ‎‏را می آورد. بارها را روی موتور می گذاشت و از آن منطقه بیرون ‏‎ ‎‏می رفت. هر جا تروری اتفاق می افتاد عوامل رژیم آن منطقه را می بستند. ‏‎ ‎‏معمولا آن ایام ترورها با موتور هوندا انجام می شد. به این دلیل ‏‎ ‎‏موتورهای هوندا را می گرفتند.‏

‏حاجی شعبانی‏‏ ابتدا با موتور هوندا به جایی که قرار بود ترور انجام ‏‎ ‎

کتابخاطرات مبارزه و زندانصفحه 140
‏شود می رفت. بارها را کناری می گذاشت. موتور را به افراد مورد نظر ‏‎ ‎‏تحویل می داد. آنها می رفتند، ترور را انجام می دادند و موتور را همان جا ‏‎ ‎‏به او تحویل می دادند. او هم ترشی ها را روی موتور می گذاشت و از آن ‏‎ ‎‏منطقه دور می شد. ظاهرش را که می دیدند می گفتند این ترشی فروش ‏‎ ‎‏است. بدنش هم بوی ترشی می داد. بارش را هم که نگاه می کردند ‏‎ ‎‏می دیدند ترشی است. بنابر این به او می گفتند برود. بعد از آن هر چه ‏‎ ‎‏منطقه را می گشتند، عوامل ترور را پیدا نمی کردند.‏

‏در جریان ترور این طور نبود که به راحتی از خانه ای یک موتور ‏‎ ‎‏هوندا صفر بردارند، ترور را انجام دهند و با آن موتور از منطقه دور ‏‎ ‎‏شوند. پایگاه های مردمی نبود که این فرصت ها رابرای انجام چنین ‏‎ ‎‏کارهایی ایجاد کند.‏

‏حاجی به راحتی اسلحه جا به جا می کرد. او یک طرف خورجین را ‏‎ ‎‏سرکه و طرف دیگر را پر از اسلحه می کرد. هر کس می پرسید: "چیه؟" ‏‎ ‎‏می گفت: "سرکه است. می خواهی؟" حتی ظرف های اسید را که برای ‏‎ ‎‏بمب استفاده می شد، میان ترشی ها می گذاشت. هر کسی درِ آن را باز ‏‎ ‎‏می کرد می دید سرکه است، در حالی که وسط آن ترشی ها اسید برای ‏‎ ‎‏انفجار بود.‏

 

کتابخاطرات مبارزه و زندانصفحه 141