فصل سوم: خاطرات علی محمدآقا

روحیه زندانیان

‏چندی بعد به زندان قصر‏‏ رفتم، آنجا استقبال گرمی از من کردند. به ‏‎ ‎‏سرعت یک دست لباس برایم آوردند و گفتند برو حمام کن. پتوی نو ‏‎ ‎‏هم دادند. به بند 3 زندان قصر رفتم و منتظر دادگاه شدم. روحیهِ 90 ‏‎ ‎‏درصد بچه ها هنگام دادگاه رفتن خوب و بالا بود. روزی که به دادگاه ‏‎ ‎‏می رفتند با روز قبل هیچ تفاوتی نداشت. وقتی بر می گشتند می پرسیدیم ‏‎ ‎‏چقدر دادند می گفتند: آقا به ما ابد دادند. خیلی راحت. یکی دیگر از راه ‏‎ ‎‏می رسید. می گفتیم: "چیه؟" می گفت: "یازده سال کمش کردند." البته ‏‎ ‎‏نمونه هایی را دیده بودیم که وقتی به طرف گفته بودند «ده سال» افتاده ‏‎ ‎‏بود. زیر بغلش را گرفته بودند و آورده بودند؛ چون بعضی اوقات افراد ‏‎ ‎‏تصور نمی کردند ده - یازده سال آن جا بمانند. اغلب بچه های مبارز ‏‎ ‎‏برایشان مسأله ای نبود. خیلی راحت می گفتند 11 سال، یا ابد گرفتیم. ‏‎ ‎‏حتی اعدامی ها هم خیلی راحت بین بچه ها زندگی می کردند.‏

 

کتابخاطرات مبارزه و زندانصفحه 132