فصل سوم: خاطرات علی محمدآقا

بازجویی و مقاومت

‏یادم هست یکی از بچه ها را که دارای تفکر چپ بود، در مشهد‏‏ دستگیر ‏‎ ‎‏کرده و به آنجا آوردند. دو - سه روزی در سلول ما بود، خودش را هم ‏‎ ‎‏به آن راه زده بود که من مبارز نیستم. به او گفتند: "عضو چه گروهی ‏‎ ‎‏هستی؟" گفت: " عضو گروه رستاخیز." زدند توی سرش که بابا ‏‎ ‎‏رستاخیز که مال خود ماست. تو عضو چه گروهی غیر از آن هستی؟ ‏‎ ‎‏دوباره گفته بود: "عضو رستاخیز هستم." می گفتند:" طرفدار چه کسی ‏‎ ‎‏هستی؟" می گفت: "طرفدار شاه‏‏ هستم." می گفتند: "ما خودمان می دانیم ‏‎ ‎‏که طرفدار شاه هستیم. تو طرفدار چه کسانی هستی؟" او بچه کارگری ‏‎ ‎‏بود که خیلی هم کتک خورد. این گونه افراد روحیه شان را در زندان ‏‎ ‎‏حفظ می کردند.‏

 

کتابخاطرات مبارزه و زندانصفحه 131