فصل سوم: خاطرات علی محمدآقا

دکتر شریعتی در زندان

‏همان یکی دو شبی که بیدار بودم، دکتر شریعتی‏‏ را دیدم. او پشتِ بندی ‏‎ ‎‏که من مجبور بودم شبها بخوابم، قدم می زد. اتاق او وسط بند بود. اتاقی ‏‎ ‎‏به او داده بودند و در را هم برایش باز می گذاشتند و او آنجا مطالعه ‏‎ ‎

کتابخاطرات مبارزه و زندانصفحه 120
‏می کرد. من هر وقت که به سمت دستشویی می رفتم، می دیدم در اتاق ‏‎ ‎‏دکتر باز است، راه می رود و سیگار می کشد. فقط دو - سه بار پیش من ‏‎ ‎‏آمد و اگر غذایی داشت، برای من می آورد. وقتی از جلوی اتاقش رد ‏‎ ‎‏می شدم با او سلام و علیک می کردم‏‎[1]‎‏.‏

 

کتابخاطرات مبارزه و زندانصفحه 121

  • . شریعتی  بطور مخفیانه از ایران  خارج شد و به انگلستان  ( لندن ) رفت و همان جا در 29  خرداد 56 به طرز مشکوکی از دنیا رفت و در سوریه  دفن شد.