فصل دوم: خاطرات مهدی فرهودی

توزیع نفت و مواد غذایی

‏بعد از ازدواج از خانه پدری به خانه ای در خیابان ناصری‏‏ رفتم که منزل ‏‎ ‎‏حاج آقایی بود که خودش از مبارزین محسوب می شد. ایشان چون من ‏‎ ‎‏را می شناخت، منزلش را به من اجاره داد. مسجد آن محل، مسجد ‏‎ ‎‏آشتیانی بود. جوانی به نام مقدّم، توسط سربازها در همان کوچه تیر ‏‎ ‎

کتابخاطرات مبارزه و زندانصفحه 94
‏خورد و شهید شد؛ اما با این اوصاف ما به درِ خانه هایی که پیرمرد و یا ‏‎ ‎‏پیرزن بودند می رفتیم و پیت های نفت را می گرفتیم و با ریسمانی آنها را ‏‎ ‎‏به هم وصل می کردیم. تا زمانی که نفت می آمد می گرفتیم و از شعبه ‏‎ ‎‏خیابان ناصری به درِ خانه ها می بردیم. گوشت و تخم مرغ را هم دِر ‏‎ ‎‏خانه ها می بردیم و تقسیم می کردیم.‏

 

کتابخاطرات مبارزه و زندانصفحه 95