فصل دوم: خاطرات مهدی فرهودی

کمک به خانواده زندانیان سیاسی

‏خانواده زندانی ها برای آنها پول تهیه می کردند. دوستی داشتم که با ‏‎ ‎‏مادرش زندگی می کرد و زن و بچه نداشت.کارمند بود و خرج خانه پدر ‏‎ ‎‏و مادرش را تأمین می کرد. وقتی به زندان افتاد من از دوستانم پول ‏‎ ‎‏می گرفتم و خرج خانه آنها را تأمین می کردم. البته این کارها به شکل ‏‎ ‎‏تشکل یافته ای صورت نمی گرفت بلکه به شکل پراکنده بود.‏

‏دوستی داشتم به نام دکتر ایرج بیات‏‏ که خدا رحمتش کند، وضعیت ‏‎ ‎‏مالی خوبی داشت و مجرد بود ( وی ابتدا رئیس پژوهشکده مخابرات‏‏ ‏‎ ‎‏بود. سپس به آبادان‏‏ رفت و آنجا شهید شد.) من برای تأمین منابع مالی ‏‎ ‎‏خانواده زندانیان از او پول می گرفتم. فرد دیگری به نام دکتر قاسمی‏‏، که ‏‎ ‎‏از استادان ریاضی دانشگاه تهران‏‏ و هم خانه من بود نیز مقداری از ‏‎ ‎‏حقوقش را در اختیارم می گذاشت من هم آن را صرف کمک به ‏‎ ‎‏خانواده های زندانیان می کردم.‏

 

کتابخاطرات مبارزه و زندانصفحه 87