فصل دوم: خاطرات مهدی فرهودی

اقدامات سرهنگ زمانی در زندان قصر

‏در زندان قصر‏‏ شخصی بود به نام سرهنگ زمانی‏‏ ( او بعد از پیروزی ‏‎ ‎‏انقلاب اعدام شد.) فردی از اقوام ما در زندان قصر افسر بود. او عضو ‏‎ ‎‏شهربانی و از خانواده ای مذهبی بود. در ملاقاتی ها با من همکاری می کرد ‏‎ ‎‏و خبر من را به خانواده ام می رساند اما در زندان به سختی با من سلام و ‏‎ ‎

کتابخاطرات مبارزه و زندانصفحه 80
‏علیک می کرد. اگر می فهمیدند که با یک زندانی سیاسی فامیل است، ‏‎ ‎‏برایش گران تمام می شد و پدرش را در می آوردند.‏

‏گاهی اوقات سرهنگ زمانی‏‏ با مأمورین می آمد؛ آنها زیراندازها و ‏‎ ‎‏پتوها را جمع می کردند و اگر کسی کتابی و یا نوشته ای داشت پاکسازی ‏‎ ‎‏می کردند و از صبح تا ظهر بچه ها را زیر آفتاب نگه می داشتند، غذا ‏‎ ‎‏نمی دادند، فشارها را مضاعف می کردند و آنها را زیر هشت برده و شلا ق ‏‎ ‎‏می زدند و پس از آن به داخل بند می آوردند. زمانی که مریضی بچه ها ‏‎ ‎‏طولا نی می شد، آنها را به بیمارستان منتقل می کردند. زندان قصر‏‏ برای ‏‎ ‎‏بچه ها دوران خاص و فرصت مناسبی بود که هر کس اهل تحقیق بود ‏‎ ‎‏می توانست مطالعه کند و یا زبان عربی و انگلیسی و قرآن بیاموزد و یا ‏‎ ‎‏کتابهای تاریخی و مذهبی مطالعه کند؛ اما برخوردهای سرهنگ زمانی ‏‎ ‎‏فضا را تنگ و هر کدام از بچه ها را به نوعی تهدید می کرد.‏

 

کتابخاطرات مبارزه و زندانصفحه 81