فصل دوم: خاطرات مهدی فرهودی

انتقال به زندان قصر

‏وقتی که به زندان قصر‏‏ منتقل شدم ابتدا کلی من را نصیحت کردند؛ نماز ‏‎ ‎‏جماعت نمی خوانی، هر چیزی که ملا قاتی ها برایت آوردند تنها استفاده ‏‎ ‎‏می کنی و از این قبیل صحبتها. در زندان زیر مجموعه ای به نام کمون بر ‏‎ ‎‏پا بود. بعضی از بچه ها شهرستانی بودند و ملا قاتی نداشتند. وقتی برای ‏‎ ‎‏بچه های دیگر ملا قاتی می آمد و میوه و شیرینی یا لباسی می آوردند، همه ‏‎ ‎‏با هم از آنها استفاده می کردند. ابتدای ورودم به زندان قصر، فردی به نام ‏‎ ‎‏احمدوند سرنگهبان بود و یک سرکار مرادی‏‏ ترک بود که بچه ها را خیلی ‏‎ ‎‏اذیت می کرد. او ازمن تعهد گرفت که تا زمان دادگاه آدم منضبطی باشم. ‏‎ ‎‏درزندان قصر بیشتر زیر دادگاهی ها بودند و بند 2 و 3 موقت بود. آقای ‏‎ ‎‏مهدی ‏‏کروبی‏‏ در‏‏ ‏‏بند ما بود‏‏ ‏‏و با ایشان‏‏ ‏‏جلساتی داشتیم‏‏ ‏‏و صحبتهایی‏‏ ‏‏می کردیم. ‏‎ ‎‏درزندان قصر فشارهای روحی روانی زیادی روی بچه ها بود، طوری که ‏‎ ‎‏گاهی اوقات از دیدن فیلمهای تلویزیونی هم ممانعت می کردند. کتابهایی ‏‎ ‎‏هم که می آوردند - کتابها محدود بود - بیشتر قشر دانشگاهی، استاد، ‏‎ ‎‏مهندس، پزشک و کلا بچه های تحصیل کرده مطالعه می کردند.‏

 

کتابخاطرات مبارزه و زندانصفحه 77